بزرگنمایی:
به نام خالق زیبایی
یک سبد انجیرِ ادبیات "دیالوگ" بخش اول
درس قبل
در این درس قصد دارم در خصوص دیالوگ یا گفتگو در داستان صحبت کنم.
در واقع تمام آنچیزی را که ما به عنوان داستان می نویسیم یا خواننده به عنوان داستان می خواند، از دو قسمت تشکیل شده است:
توصیف در داستان می تواند، توصیف مکان، توصیف ظاهر شخصیت یا حالات روحی او یا توصیف اتفاقات و حوادثی باشد که در داستان رخ می دهد. تمام آنچه که در درسهای قبل در خصوص شخصیت، زمان، مکان و حادثه بیان کردم در واقع بیان همین توصیف ها در داستان است. اما آنچه به غیر از توصیف در داستان باقی می ماند، دیالوگ است که در این درس قصد دارم به تعریف و توضیح آن به پردازم.
گفت و گو یا دیالوگ در داستان، فیلم یا نمایشنامه یعنی همان گفتگوهای شخصیت ها با هم. گرچه این تعریف بسیار ساده است اما استفاده و به کار گیری این عنصر در داستان چندان ساده نیست. کلام هر شخصیت ویژگی هایی دارد که باید رعایت شود. در زندگی واقعی هیچگاه یک دکتر شبیه یک راننده ی تاکسی صحبت نمی کند، هر انسانی بنا بر سواد، خانواده و مکانی که در آن بزرگ شده است، دایره واژگانی متفاوتی دارد که در صحبت کردن از آن استفاده می کند. اگر ما در داستان نویسی این قانون را رعایت نکنیم و تمام شخصیتهای داستانمان برای صحبت کردن از کلمات یکسانی استفاده کنند علاوه بر خسته کننده و بدون کشش شدن داستان، ما نشان داده ایم که توان شخصیت پردازی نداریم چرا که یکی از مهم ترین نکات در شخصیت پردازی استفاده از کلام درست برای شخصیت داستانی است.
چیزی که زیاد در فیلم های ایرانی دیده می شود، استفاده از تکه کلامهای خاص برای شخصیت هاست این تکه کلام ها در واقع بین کلام شخصیتهای مختلف تفاوت و تمایز ایجاد می کند اما استفاده افراطی از آن می تواند مخرب باشد.
هر شخصیت لهجه ی خاصی دارد، کلماتش بار معنایی خاص خود را دارد، طرز چینش کلماتش مثل اینکه از فعل جمع بیشتر استفاده کند یا فعل مفرد، اینکه از لحاظ دستوری از جملات ساده در کلامش استفاده کند یا جملات پیچیده، اینکه جملاتش بیشتر سئوالی باشد یا اخباری، اینکه جملاتش مسجع و به شعر نزدیک باشد یا معمولی، خاص و مربوط به شخصیت اوست. این موارد و بسیاری تکنیک ها و ریزه کاری های دیگر باعث شناخت شخصیت فرد توسط خواننده می شود، در واقع خواننده با شنیدن کلام یا دیالوگ شخص در داستان در کنار توصیف حالات روحی و شکل ظاهریش به شخصیت او پی می برد.
آنچه در بالا بیان کردم حالت معمول کار است اما در داستان، ما علاوه بر شخصیتهای معمولی، شخصیتهای خاص و شخصیتهای کاریکاتوری نیز داریم، بیایید نگاهی به دیالوگ این شخصیتها بیندازیم:
شخصیتهای خاص که آفریده ذهن نویسنده است هیچ الگویی در بیرون از داستان ندارد و به همین خاطر دیالوگها و دایره واژه گانش نیز مخصوص خود اوست مثل گدایی که شکسپیر می خواند (شخصیتی که در یکی از داستانهای شرلوک هلمز با آن مواجه می شویم). یا یک نقاش بی سواد که هر چند تابلوهای بسیار نفیس می کشد اما بخاطر بی سوادی دایره واژگانش با نقاشان دیگر فرق می کند. از این شخصیتها می توان بسیار آفرید و براساس شخصیت خاصشان، کلامشان را متفاوت آفرید و دیالوگشان را قوام داد.
شخصیتهای کاریکاتوری شخصیتهایی هستند که در بیرون از داستان معادل دارند اما با تغییر مختصری این شخصیت ها، برای فضای داستان معادل سازی شده اند. این شخصیتها نیز می توانند گاه دیالوگی درست و بر مبنای انسان های معمولی بیرون از داستان داشته باشند و گاه در صورت نزدیک شدن به حالت طنز با انتخاب دیالوگهای ناسازگار با شخصیت اصلی حالتی ضد و نقیض یا خنده دار برای آنها ساخت.
اما در داستان شخصیتها تنها با یکدیگر صحبت نمی کنند یعنی ما فقط بحث دیالوگ را نداریم، بلکه شخصیتها گاه با خودشان یا با شخصی خیالی نیز صحبت می کنند به گفتگوی تک نفره یا تک گویی، مونولوگ می گویند. در درس بعد راجع به انواع تک گویی صحبت خواهم کرد.
بحث پیرامون دیالوگ ادامه دارد.....
آثار خود را برای ما بفرستید
Alireza_rashnow@yahoo.com