بزرگنمایی:
ارزش نقد و نقادی
در تفسیر سخن مولانا در فیه ما فیه
نویسنده: مهری کیانوش راد
ارزش نقد و نقادی
در تفسیر سخن مولانا در فیه ما فیه
نویسنده: مهری کیانوش راد
گفت : چه تفاوتی بین نقل و نقد وجود دارد، که مولانا خود را اهل نقد می داند و دیگران را اهل نقل؟
گفتم : انسان چون به کمال برسد ، بر نقد توانا می شود .
در نقد باید صاحب بصیرت بود و اهل تدبر و تفکر.
مبتدی وادی کمال چون به فهم سخنی که خوش آیند اوست ، نرسد ، در حد اوست که آن سخن را از گوینده ی آن سخن نقل کند و امانت دار کلام گوینده باشد .
جان مبتدی شهامت نقد کردن ندارد ، چون به شناخت نرسیده است .
اهل نقد باید در برابر اهل شناخت پاسخگو باشند.
اهل نقد کسانی هستند ، که چون به فهم سخنی رسیدند ، حقیقت آن سخن بی هیچ پیرایه ای نزد او حاضر می شود ، حسن و قبح آن را درمی یابد ، چون صرافی زیرک سره را از ناسره تشخیص می دهد.
سخن صراف نقد است و سخن دیگران نقل است.
تا وقتی نقل می کنی پای در قدم دیگران می گذاری ، چون توانایی
نقد کردن پیدا کردی ، با قدم خویش راه را طی خواهی کرد .
جان اهل نقد از یقینی روشن است که روشنگر راه اوست .
اهل نقد دلیل راه دیگرانند .
از نقل تا نقد راهی دراز و دشوار در پیش است ، اگر بتوانی مسافر این راه باشی .
گفت :
آیا مولانا به عقل اعتقاد دارد؟
آیا مولانا چون عرفای دیگر، عشق را برتر از عقل و مغلوب عشق می بیند ؟
اگر چنین است ، بدون عقل آیا نقادی ممکن است ؟
گفتم :
عقل یگانه گوهر هستی است و عارف بالغ به این امر معترف است .
اگر عشق بهایی دارد ، عشقی است که از صافی عقل گذشته است ، آیا نخوانده ای که مولانا می گوید:
عشق هایی کز پی رنگی بود /
عشق نبود عاقبت ننگی بود
اگر هر عشقی رساننده ی انسان به مقصد باشد ، نباید برخی عشق ها ننگ خوانده شود.
باید پرسید : تنها معیار تشخیص در آدمی چیست ؟
گفت : جز عقل هیچ محکی برای تشخیص درست و غلط در اختیار انسان نیست .
گفتم چنین است ، مولانا نیز از این نیروی انسانی بیخبر نیست ، بنا بر این چگونه عقل را انکار کند ؟
از نظر مولانا شمس برتر است ، زیرا نقاد بسیار کسان است که در نظر دیگران بزرگ می نمایند ، اما زمانی که به محک نقادی شمس سنجیده می شوند ، بسیاری از ضعف ها ، آشکار می شود ، در حالی که از نظر مردم عامی پنهان می مانند، چون از عقل نقادی بی بهره هستند.
گفت :
آیا تفاوتی در انواع عقل وجود دارد؟
گفتم :
چنین است ، عقل غالب اکثر آدمیان ، عقل جزیی و مصلحت طلب است که دیوار به دیوار هوای نفس و به رفع نیازهای انسان می پردازد.
عقل جزوی با عشق واقعی آشنا نیست ، و چه بسا هوس را عشق بداند ، اشاره ی مولانا به عشقی که ننگ آور است ، این گونه عشق است .
عقل جزوی عشق را منکر بود /
گر چه بنماید که صاحب سر بود
اما عقل منزه یا عقل کلی انسان ،با عشق آشنا و وسیله انتخاب بهترین معشوق و عاشق شدن انسان است .
در دفتر چهارم مثنوی می فرماید:
کل عالم صورت عقل کل است/
کوست بابای هر انک اهل قل است.
چون کسی با عقل کل کفران وزد / صورت کل پیش او هم سگ شود.
من که صلحم دایما با این پدر/
این جهان چون جنت استم در نظر.
از نظر مولانا کسی که با عقل ناب زندگی می کند ، نمی تواند با جهان در جنگ باشد ، چون ارزش همه ی پدیده های هستی را می داند.
گفت :
آیا شمس تبریزی نقاد بود ؟
گفتم :
شمس از همان جوانی تا زمان بودنش ، نقادی چیره دست بود .
گفت :
از نقادی شمس تبریزی بیشتر بگو ، که تشنه ی شنیدن هستم .
گفتم :
شمس خود را اهل متابعت از محمد (ص) می داند و انگشت اتهام بر کسانی می گذارد ؛ که هر چند خوشه چین درخت باور اسلام هستند ؛ اما متابعت خود را انکار می کنند.
یکی از این بزرگان محی الدین عربی است که شمس از او به این گونه یاد می کند ، که :
«شگرف مردی بود ، شیخ محمد ؛ اما در متابعت نبود .»
ش 29، خط سوم
در باره ی حلاج می گوید:
اگر از حقیقت حق ، خبر داشتی ، اناالحق نگفتی .
ش 33 ، خط سوم
در باره ی فخررازی می گوید:
فخر رازی چه زهره داشت که گفت:
محمد تازی چنین می گوید و محمد رازی چنین می کوید.
ش37 ، خط سوم
و اینها همه بزرگان دوران شمس تبریزی بودند که از نیشتر نقد او در امان نماندند.
مولانا شمس را نقاد یافت ، یعنی کسی که به زبان عقل خود سخن می گوید و پا در قدم تقلید غیر نمی گذارد ، پس مولانا سر در قدم او گذاشت .
مهر 1400