وقتی کسی مُرد دوباره زنده نمی شود
کرونا این خواجه تاجدارمرگ و خوزستان
فرهنگی - اجتماعی
بزرگنمایی:
وقتی در نقطه صفر مرزی در پایانه مرزی شلمچه رئیس کمیته واکنش سریع وزارت بهداشت که برای اطلاع از آخرین وضعیت کرونا از جوانی عراقی خواست بپرسد که از چه بعد از ممنوعیت تردد در این پایانه حضور دارد یکی از جوانانی که همیشه در این حضور ها آماده به حرف است گفت: ولک شنهو..... اسعد اپیدمیولوژیست همراهمان بکمک آمد وبعربی از او پرسید......
جوان دوماه قبل از اعلام محدودیت برای مداوا به ایران آمده...وبرای نشان دادن شواهد صحت ادعایش در حال لخت شدن ونشان دادن محل عمل روی نشیمنگاه بود که با دست به او گفتم کافیست قبوله....
یادداشت/
دکتر سید محمد علوی
وقتی در نقطه صفر مرزی در پایانه مرزی شلمچه رئیس کمیته واکنش سریع وزارت بهداشت که برای اطلاع از آخرین وضعیت کرونا از جوانی عراقی خواست بپرسد که از چه بعد از ممنوعیت تردد در این پایانه حضور دارد یکی از جوانانی که همیشه در این حضور ها آماده به حرف است گفت: ولک شنهو..... اسعد اپیدمیولوژیست همراهمان بکمک آمد وبعربی از او پرسید......
جوان دوماه قبل از اعلام محدودیت برای مداوا به ایران آمده...وبرای نشان دادن شواهد صحت ادعایش در حال لخت شدن ونشان دادن محل عمل روی نشیمنگاه بود که با دست به او گفتم کافیست قبوله....
دوکیوسک در محوطه بیرونی پایانه قبل از ورود به سالن جلب توجه میکند...با پارچه بزرگی نوشته اند محل نمونه گیری وتست هلال احمر جمهوری اسلامی ایران... وجوانان پرشوری که داوطلب اند وبرای حراست از مرزهای سلامتی آمده اند... بازرسی است وبناست که راستی آزمایی با مشاهدات عینی سنجیده شود...بناچار حمید جان که رئیس تیم اعزامی است داوطلبانه می نشیند تا جوان هلال احمری از بینی وته حلق او ( نازوفارنژه واروفارنژه) نمونه بگیرد ودر دستگاه مدرنی که آورده اند آزمایش PCRدوساعته انجام شود....
کرونا و روزی سی مرگ !!! آه خدای من حتی یک زندگی ساقط شود مصیبت است چه رسد به سی مرگ...که هر روزش اگر عزای ملی اعلام شود تعجبی ندارد...
درجاده اهواز - آبادان وقتی از پنجره ویتارا به آب های مانده از بارانهای قبل نگاه میکنم .....وقتی به پرواز پرندگان مهاجر برفراز این تالابهای موقت می نگرم افسوس زیبایی حیات وزندگی!!! ودریغش از انسانها !!! ویاد این مرگها آزارم میدهد...سی مرگ در روز برای خوزستان عزیز...لحظه ای رهایم نمیکند...دلم سخت تنگ است...نفسم بسختی بالا می آید...خدایا تاکی؟
درفاصله بین شلمچه تا چذابه در جاده مرزی و انبوه جنگلهایی تنک که برای تثبیت شنهای روان رویانده اند......زمین پراز سبزه...آسمان ابری....تابلوی سحرآلود طبیعت چشم نواز است... وچرای گوسفندان آزاد ورها در پهن دشت سبز خوزستان...جست وخیز بره ها و شادی وشعف زندگی شان بیادم می آورد زندگی چقدر زیباست...آه حسرت واندوه مرگ...سی مرگ در روز در اثر کرونا این هیولای مرگ آفرین....لحظه ای رهایم نمیکند...نفسم بسختی بالا می آید نه از تراکم در ریه نه..نه...از سنگینی غم سوگ سی مرگ هموطنانم در روزهای کرونایی استان.....
دیروز یکی میگفت : چته پکری؟ حال روز خوشی نداری؟ ویلا!!! و باغ!!! کنار دریا!!! دامنه کوه!!! جنگل ودشت!!! چرا از زندگی لذت نمیبری؟
نگاهی به او کردم وچیزی نگفتم... دنیای ما با هم متفاوت است..چه بگویم...با خود گفتم سکوت زیباترین پاسخ است...لبخندی زدم وگفتم شادی ونشاط تو شادی منست...اما در دلم غوغایی بود...سی مرگ در روز برای خوزستان عزیز من...
تا کروناست...تا زمانی که این خواجه تاجدار مرگ می آفریند.... لحظه ای آرامش وآسایش خیال برمن حرام باد....
درپایانه برون شهری غرب اهواز در بین جوانان بسیجی وهلال احمری در کنار جلیقه آبی ها...چه زیباست جلیقه آبی ها در کنار جلیقه سرخ ها...جمع سرخابی ها برای انجام تست از مسافرانی که قصد خروج از استان دارند...خوزستان در اثر ویروس ناخواسته مهاجم انگلیسی آلوده شده ولی خوزستانی ها بهیچوجه حاضر نیستند این آلودگی بسایر نقاط کشور سرایت کند...تمام سعی خودرا میکنند...ایکاش تصمیم گیران، مسافرت ها را منع میکردند تا این مهم حاصل شود نه تست وتشخیص که بعد از آن راهکاری عملی برای پیشگیری از خروج مسافر نیست...کرایه های دربست آماده اند با قیمتی نجومی مسافران آلوده را بمقصد برسانند....
تلفن موبایل "رئیس حمید" زنگ میخورد...اعلام تست منفی PCR اوست که دوساعت قبل در شلمچه داده بود...شکر خدا که جواب تست همه به این سرعت اعلام میشود!!!
یاد زجر تنفسی ومرگ مرتضی می افتم...مرحوم دکتر حقیری زاده استاد بازنشسته ایمیونولوژی دانشگاه ما که چندی پیش ازکرونا پرکشید....ویاد روزی سی مرگ....آه کرونا لعنت بتو.....
یاد شیرزن خبرنگار ایتالیایی اوریانافالاچی افتادم ومقدمه زیبایش بر کتاب معروفش زندگی وجنگ ودیگر هیچ....
خواهر پنجساله ام ناگهان مرا نگاه کرد و پرسید :
- زندگی یعنی چه؟
درآغوشم فشردمش وجواب احمقانه ای به او دادم :
الیزابتای عزیزم
- زندگی، لحظه ای ست بین تولد و مرگ.
- مرگ چیه؟
- مرگ وقتی است که همه چیز تمام می شود.
- مثل زمستان؟ وقتی که برگ های درختان می ریزند؟ ولی عمر یک درخت با زمستان تمام نمی شود، نه؟ وقتی بهار بیاید، درخت دوباره زنده می شود، نه؟
- ولی برای مردها این طور نیست. زن ها و بچه ها هم همین طور. وقتی کسی مرد، برای همیشه مرده، دیگر دوباره زنده نمی شود.
وقتی کسی مرد دوباره زنده نمیشود...
اسفند 99
- شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۹:۴۱:۳۴
- منبع: پایگاه خبری صبح ملت