هیچ قلمی،هیچ دست هنرمندی وهیچ نقاش چیره دستی نمی تواند مادر را ، مادر را آنطور که هست بنمایاند.
یادادشت دکتر علوی - هیچ قلمی،هیچ دست هنرمندی وهیچ نقاش چیره دستی نمی تواند مادر را ، مادر را آنطور که هست بنمایاند.
فرهنگی - اجتماعی - مقالات فرهنگی
بزرگنمایی:
مادر!!! چه جاذبه وچه نیرو وتوانی در این واژه است که دلهای همه را از قسی قلب ترین تا لطیفترین آدمیان، از قدر قدرت ترین تا ضعیف ترین موجودات میلرزاند. چه با حضور وچه بی حضور مادر!!
آه مادر !! مادر!! افسوس که جز فاتحه ای بعد از هرنماز ، اشک وآهی در هریاد وخاطره وافسوسی از آنچه که باید میکردم ونکردم، آنچه که باید می بودم ونبودم و آنچه که باید میگفتم ونگفتم، دارم که تقدیم کنم.
مادر!!!
کرونا که آمد باهمه تاراجی که برداشته های بشر زد اما خوبی هایی هم داشت
بر ما وتفکرات ،اعمالمان تلنگر زد...
تلنگر غفلت از عزیزان وسرمایه های زندگیمان
تلنگری بر بی رحمی و دلشکستن های غیر قابل ترمیممان....
تلنگر ناسپاسی به وجودی آسمانی والهی
چون مادر !!!
یاد صحنه زیبای اشکها ولبخندهای دیروز می افتم... وجملات زیبایی که چون دانه های مروارید از دهان جوان برازنده این مرزوبوم جاری بود...
باسلام،قبل از هرچیزی آغاز میکنم دفاعیه ام را باسپاس بیکران از ذات اقدس الهی و تشکر میکنم از راهنمائی اساتید راهنمایم دکتر........ودکتر.......
وتقدیم میدارم همه آنچه را که عزیز میدارم به پدر، ومادر..... نگاهی به حضار وبه پدر ومادر خود انداخت و.......بغضش ترکید ......و بغض من وبغض همگی حضار ترکید.
فضای جلسه دفاعیه دانشجوی دختر پزشکی در لحظه ای بهم ریخت. اشک وضجه وهق هق مادر، صدای بغض کرده دختر، چشم های اشک آلود هیئت داوران وگریه حضار ،تماشائی بود. هیچ قلمی وهیچ دوربینی نمی تواند آنچه را که دیروز در سالن کنفرانس بیمارستان رازی اهواز رخ داد ترسیم کند همانگونه که هیچ قلمی،هیچ دست هنرمندی وهیچ نقاش چیره دستی نمی تواند مادر را ، مادر را آنطور که هست بنمایاند.
مادر!!! چه جاذبه وچه نیرو وتوانی در این واژه است که دلهای همه را از قسی قلب ترین تا لطیفترین آدمیان، از قدر قدرت ترین تا ضعیف ترین موجودات میلرزاند. چه با حضور وچه بی حضور مادر!!
آه مادر !! مادر!! افسوس که جز فاتحه ای بعد از هرنماز ، اشک وآهی در هریاد وخاطره وافسوسی از آنچه که باید میکردم ونکردم، آنچه که باید می بودم ونبودم و آنچه که باید میگفتم ونگفتم، دارم که تقدیم کنم.
دلنوشته شاعرانه دوستی که چون سمفونی دانوب آبی یوهان اشتراوس، هنوز در ذهنم طنین اندازست....که سالها قبل در آغاز روزی غمگین درفضای گروه به رهبری پیر فرزانه ای که نه در مزرعه تحقیقاتی اش ونه درسفرهای کاری اش ونه درکتی برساحل دز به میزبانی اش، بلکه بربالین مادرش در ICU بیمارستان گنجویان با چوب ترکه اش با حرکاتی فوق موذون به بالاترین هارمونی خود رساند، روحمان وقلبمان را به اون دور دورا به اون بالا بالاها به آسمان هفتم آنجا که از بچگی در ذهن دارم پیش مادرم وتمام مادرها برد.
مادر مرا ببخش
برای تمام بی توجهی ها که بتو کردم...
مادر مرا ببخش
برای غرور نا بجایی که داشتم....
مادر مرا ببخش
برای تصوری که داشتم که تو از آهنی ومن از برگ گل..با تو میتوان خشن بود ولی بامن نه.
مادر مرا ببخش
برای آن بغضی که تا نیمه شب در قلبت می ترکید و من هرگز ندیدم یا نخواستم که ببینم...
س.م.علوی - صبح ملت
- پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۶:۲۸
- منبع: صبح ملت نیوز