کاروان می رفت و عیدی در حال داره زدن می خواند: سال پی بهار آید و طراوت طبیعت در غم یار شود و عاشقی غرق در کمال و معرفت همه یار، غوغای جان در اندرون دل موج زند و در رفت و برگشت خلخال ها حیران شود و سرگردان.
لطفا به پاورقی داستان را مطالعه فرمایید .توصیه می کنیم قبل از این قسمت داستان از قسمت های قبلی را مطالعه فرمایید .
-
سه شنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۲۲:۱۵:۰۶
-
۳۹۳۳ بازدید