گویند: بازرگانی به مظالم آمد به درگاه سلطان محمود،
و از پسرش مسعود تظلّم کرد و بنالید و گفت :
«مردی بازرگانم و چندگاه است تا اینجا مانده ام، و می خواهم به شهر خویش روم، نمی توانم رفت، که امیر مسعود به شصت هزار دینار از من کالا و قماشات خریده است و بها نمی گزارد.خواهم که امیر مسعود را با من به قاضی فرستی.»
-
سه شنبه ۹ دي ۱۳۹۹ - ۲۰:۴۸:۳۷
-
۸۷۷ بازدید