بلخ زیبا بود .پر از بیدهای معلق که گیسوان خود را پریشان کرده بودند و سروهای بلند قامت همیشه سبز ،با آسمان لاجوردی که چشم را روشنایی می داد .بلبلانی که روزها در باغ هایش می خواندند و باد صبا که مسیر عبورش را آن شهر برگزیده بود و بهار دل انگیزی که فرا رسیده بود .
بهاالولد سلطان العلما همه چیز این شهر را یک بار دیگر در ذهنش مرور کرد از رودخانه هایش،از کوه هایش و مردمانش و حتی علف ها و درختان در هم گره خورده اش که به او می گفتند که آنجا دیگر جای ماندن نیست .یک بار دیگر نامه ای را که سلطان خوارزمشاه برای او فرستاده بود
-
جمعه ۱۳ فروردين ۱۴۰۰ - ۰۸:۲۵:۱۳
-
۷۹ بازدید