بزرگنمایی:
وقتی «آرش» و «هستی» از پلکان سن تالار دانشگاه بالا آمدند نور امید را درچهره تابناک اما رنج دیده شان دیدم...کلاه بر سر داشتند تا موی ریخته و طاسشان ناشی از شیمی درمانی دیگران را نیازارد وحس ترحمی را بر نه انگیزاند... سعی میکردند استوار قدم بر دارند اما...
آرش و هستی!!!
وقتی «آرش» و «هستی» از پلکان سن تالار دانشگاه بالا آمدند نور امید را درچهره تابناک اما رنج دیده شان دیدم...کلاه بر سر داشتند تا موی ریخته و طاسشان ناشی از شیمی درمانی دیگران را نیازارد وحس ترحمی را بر نه انگیزاند... سعی میکردند استوار قدم بر دارند اما عارضه بیماری یا دارو وشاید درد و....لنگشی به گامهای استوارشان داده بود...
اوه... خدای من تقدیر وتشکر از آنها نه بخاطر ناتوانی ویا دلسوزی بود نه نه...بخاطر تلاش وسعی وجنب وجوششان در برگزاری نمایشگاه عکس ونقاشی بود...نمایشگاه کودکان سرطانی....
وقتی مجری خوش بیان وچست وچالاک "همایش تقدیر از فعالان سلامت وخیرین" بمناسبت هفته سلامت اعلام کرد آرش وهستی....غریو تشویق وکف زدن های ممتد وصلوات حاضرین سالن را فراگرفت...
آرش وهستی ...مرا به تاریخ گذشته برد ودنیای آینده... آرش!! قهرمان افسانه ای ایران... و هستی!! هستی وجاودانگی ایران....آرش هرچه جان داشت در کمان گذاشت....وهستی که هرچه جان داریم باید برای هستی ایران فدا کنیم....
آرش وهستی را میدیدم و....واشکی گوشه چشمانم وبغض فروخورده... اشک شوق از امیدواری در چهره وگامهای آرش وهستی...امید به آینده و زندگی...وبغض فروخورده من ازدیدن این دو کودک ونوجوان از دردی ورنجی که میکشند...وافسوس ازیاس و نومیدی که بخاطر سختی معیشت وگرانی وتورم چهره شاداب مردمان خوب ومیهن دوستمان را مکدر کرده....
از "آرش" و"هستی" آموختم که: صبور باشم و به آینده امیدوار باشم امید بدون تلاش هرگز!!!
تلاش وتلاش برای خدمت بیشتر.... و....و سلامتی افزونتر
و امید به فردایی بهتر برای ایران عزیز....
*ایران تو جاودانه بمان*
س.م.علوی