با روز نوشت های دکتر سید محمد علوی به یاد یکی از "به مردم زدن ها"یش
بزرگنمایی:
یاد روزهایی میفتم که کرونا نبود... وقتی دلم تنگ می شد و نفسم از ناملایمات می گرفت بجای زدن به کوه وکمر!!! به مردم می زدم..به جمعشان می رفتم...و از غم وغصه رها می شدم...هرچند خود باعث نگرانی هم می شدند... رفتارشان.....رفتارمان.....
یاد یکی از این "به مردم زدن ها" بخیر که کرونا فاصله اجتماعی را به ما تحمیل نکرده بود:
« نسیم نسبتا خنکی می وزد... ولی هوا غبار آلود است... سوزش مخاط بینی حکایت از آلودگی هوا دارد... سوزاندن زباله و بقایای ساقه وشاخ برگ نیشکر، لاستیک های فرسوده واین اواخر علفزارهای هورالعظیم حکایت شوم و مکرری است که غباروخاک این میهمان همیشگی اهواز را همراهی می کند... پوستمان کلفت شده یا بی عار شده ایم؟ نمیدانم.... ولی می دانم که اینهمه آلودگی های طبیعت را که انسان سازند، خودمان باعث وبانی آنیم، آلودگی ها را تحمل می کنیم وخم به ابرو نمی آوریم ولی انگار مخاطمان هنوز کلفت نشده اند آلارم می زنند.......
یادداشت/
دکتر سید محمد علوی
یاد روزهایی میفتم که کرونا نبود... وقتی دلم تنگ می شد و نفسم از ناملایمات می گرفت بجای زدن به کوه وکمر!!! به مردم می زدم..به جمعشان می رفتم...و از غم وغصه رها می شدم...هرچند خود باعث نگرانی هم می شدند... رفتارشان.....رفتارمان.....
یاد یکی از این "به مردم زدن ها" بخیر که کرونا فاصله اجتماعی را به ما تحمیل نکرده بود:
« نسیم نسبتا خنکی می وزد... ولی هوا غبار آلود است... سوزش مخاط بینی حکایت از آلودگی هوا دارد... سوزاندن زباله و بقایای ساقه وشاخ برگ نیشکر، لاستیک های فرسوده واین اواخر علفزارهای هورالعظیم حکایت شوم و مکرری است که غباروخاک این میهمان همیشگی اهواز را همراهی می کند... پوستمان کلفت شده یا بی عار شده ایم؟ نمیدانم.... ولی می دانم که اینهمه آلودگی های طبیعت را که انسان سازند، خودمان باعث وبانی آنیم، آلودگی ها را تحمل می کنیم وخم به ابرو نمی آوریم ولی انگار مخاطمان هنوز کلفت نشده اند آلارم می زنند.......
بعد از معطلی زیاد بالاخره کله اتوبوس شرکت واحد از دور پیدا می شود که لنگان لنگان می آید... لبریز از مسافر است و... منتظرین درایستگاه بی تابی می کنند و از ترس جا ماندن هل می دهند....
نه رعایت کوچکی می کنند و نه رعایت بزرگی...نه توجهی به پیری و ریش سفیدی می کنند و نه به جوانی... همه مسابقه گذاشته اند تا فقط خود به مقصد برسند... پیرمرد قدخمیده یِ بازمانده از اتوبوس، دوباره به صندلی جایگاه و ایستگاه بر می گردد...
دوسه نفری هم غرولند کنان براه می افتند...
منهم کناری می ایستم و به هر ماشینی که باچراغ چشمک می زند به اشاره مچ دست یعنی فلکه ساعت مقصدم را نمایش می دهم.. پرایدی ترمز می کند.....فریاد می زنم بیمارستان رازی.... پنجره پائین می آید تکرار می کنم.. می ایستد وسوار می شوم... گرچه بظاهر مهربانانه تنگ هم چسبیده ایم ولی قیافه ها عبوس و ترشروی و بیگانه اند....
یادم می آید که کودک که بودیم از مهمان نوازی ومهربانی وگرمای عشق ومحبت خوزستانیهای خونگرم سخن ها شنیده وداستانها خوانده بودم... این مهربانی ومحبت که یک زمانی خصیصه ما جنوبی ها بود انگار ناپدید شده... گرمای محبت برخی از ماجنوبی ها از عصر حجر و انقراض دایناسورها خیالی ترشده اند...
به بیمارستان می رسم. طبق عادت از راه درمانگاه تخصصی رد می شوم...
صف فشرده بیماران درانتظار گرفتن نوبت اجازه عبور به احدی را نم یدهد... از بازار عبدالحمید شلوغتر وبی نظم تر ....
به سروکول هم می زنند وگاه با جملات رکیک و زشتی بهم اعتراض می کنند... گاهی به تمام پزشکان و پرسنل وخدمه بدو بیراه می گویند...
نمی دانم مقصر ما هستیم که بجای کار دربیرون و ویزیتِ چند برابری و درآمدِ چند میلیونی، کارِ قربت ا الی الله دربیمارستان دانشگاهی و درمانِ تقریبا رایگان و ویزیتی که یک چهارم دلار است وکسری از اعشار از ویزیت پزشکان در افغانستان وعراق است،انتخاب کرده ایم... یا مقصر بی طاقتی بیماران.... وفشار زندگی وگرانی سرسام آور لجام گسیخته است .....
اگر گرانی تنها باشد که این هرج و مرج اقتصادی وگرانی گریبان پزشکان و پرستاران و خدمتگزاران حوزه سلامت را نیز سخت چسبیده است......
یاد سوزش مخاط صبح می افتم... .بالاخره آلودگی محیطی رسپتوری داره که حس شود....
امان از آلودگی های اخلاقی ورفتاری!!! امان از کینه و نفرت و بداخلاقی و نامهربانی.... ایکاش رسپتوری بود که بموقع از گند وعفن پلشتی و زشتی اخلاق و نامهربانی خودمان باخبر میشدیم....
یاد فریدون مشیری می افتم و شعر زیبایش که گویی دراین دورو و زمونه اِکسیرِ حیات است...گویی داروی معجزه گر برای درد بی درمان ماست ، انگار واکسنی است برای پیشگیری از بیماری مهلک وجانسوزی که از ویروس اچ آی وی مخرب تر... درد کینه و نفرت، فقر مهر ومحبت ، نبود انس و الفت... سوء مصرف همدلی وهمزبانی... »
به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه ی مادر
لحظه حادثه ی بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
آری آری
ای هموطن
ای برادر، ای دوست :
بهمه مهر بورزیم بخدا مهر قشنگ است....
تنظیم و ویرایش / مریم مفتوح