بزرگنمایی:
فردا روز خوبی نیست...
پر از اتفاقات تلخ و غم انگیز است، پر از جنگ و مرگ و بیماری است، پر از فریب و نیرنگ است.
پر از زخم و فقر و بلاست.
فردا روز خوبی نخواهد بود ولی من بیدارت می کنم.
شاید فردا...
فردا روز خوبی نیست ولی بیدارت خواهم کرد
✍️ندا سعادتی نسب
فردا روز خوبی نیست...
پر از اتفاقات تلخ و غم انگیز است، پر از جنگ و مرگ و بیماری است، پر از فریب و نیرنگ است.
پر از زخم و فقر و بلاست.
فردا روز خوبی نخواهد بود ولی من بیدارت می کنم.
شاید فردا دوستی را دیدی که مدتها دلت می خواست ببینیش، دوستی که تو را یاد خاطره های خوب گذشته می اندازد.
شاید فردا باران بارید و تو زیر آن قدم زدی و غرق لذت شوی،
شاید فردا بعد از یک روز پردغدغه کنار همسرت بنشینی و یک چای بنوشی و بعد از مدتها فرصت کنی باهم از روزهای خوب گذشته و آینده صحبت کنید،
شاید فردا گل یاس توی گلدانت بعد از مدتها گل داد و تو از عطر و بوی آن سرمست شدی.
شاید فردا خنده های دلبرانه کودکت تو را به نشاط آورد و قند توی دلت آب کند،
شاید فردا بتوانی کمکی کنی، دستی بگیری و لبخند بر لب کسی آوری،
شاید فردا چند صفحه ازکتاب مورد علاقه ات را بخوانی،
شاید موسیقی مورد علاقه ات را گوش دهی،
اصلا شاید فردا عاشق شوی... معشوق شوی، بشوی امید و آرزوی کسی.
فردا روز خوبی نیست...
ولی من بیدارت خواهم کرد تا طلوع آفتاب را ببینی و نور امید در لایه های تاریک قلبت بتابد.
هر روز شاید روز خوبی نباشد ولی چیزهای خوب کوچک توی هر روز هست...
در این وادی عجیب و غریب و تاریک این روزها خوابیدن چاره فراموشی دردها نیست، باید بیدار شد و دلخوشی ها را دید و به آینده امید بست.
همین دلخوشی هاست که امید را در دلت زنده نگه می دارد و راه را روشن می کند.
29 مرداد 1400