یادداشت ندا اوحدی مقدم بر فقرتوده مردم
کدام خبر روزنامه دردت را دوا می کند
فرهنگی - اجتماعی
بزرگنمایی:
یادداشت/
✍ ندا اوحدی مقدم
سرصبح بود و عجله داشتم برای رسیدن به کلاس؛
فرصتی برای پیدا کردن عابربانک نبود؛
رفتم از دکه روزنامه فروشی روبروی ایستگاه تاکسی، خواهش کردم که برام پنج تومن پول بکشه؛
گفت: حتما باید یه چیزی بخری، تا پول بکشم؛
از سر ناچاری، یه کیک برداشتم؛
10 تومن شد؛
برای اینکه بتونم پنج تومن پول تاکسی بگیرم، 15 تومن از کارتم کشید؛
زن سالخورده ای صدام کرد:
دخترم میشه برام یه روزنامه بخری؟
برگشتم نگاهش کردم؛
حدودا شصت ساله، بلند قد، با موهای عمدتا سفید پرپشت و حالت دار که با روسری مهارشون کرده بود؛
در اون سن، اون موها نشانه ای بر زیبایی سال های جوانیش بود...
لباس ها اما؛
مانتوی خاکی ژنده و رنگ و رو رفته؛
و چندتا پلاستیک و ساک پارچه ای شکم کرده از خنزر پنزری که چپانده بود توی هرکدوم...
نگاهی به روزنامه انداختم، حساب کردم و دادم دستش؛
تشکر کرد و رفت...
خیره شده بودم به پشت سرش...
به راهی که بی رمق می رفت و کفش های وارفته رو دنبال خودش می کشید...
حس کردم چیزی مثل لخته ی خون داره رگهای مغزمو پاره میکنه؛
سوال بی جوابم مثل پرنده ای که به دیوار قفس بکوبه خورد تو صورتم و درد پیچید تو سرم ...
با خودم گفتم
آخه این روزنامه کجای زندگیتو میتونه درست کنه ...؟!
دقیقا کدوم خبرش...؟!
- دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۶:۵۳
- منبع: پایگاه خبری صبح ملت