بزرگنمایی:
دست بلند کردم:
مترو؟
یه تاکسی نگه داشت و صندلی عقب، سوار شدم؛
راننده یه مرد حدوداً هفتاد ساله بود؛
سرخلوت و تقریبا کوتاه قد؛
البته با احتساب میانگین قد مردان ایرانی، قدش متوسط بود؛
پدری و پدربزرگی ازش میبارید.
جلوتر یه مرد حدودا شصت ساله دست بلند کرد:
فلان آدرس ( که یادم نیست )، ده تومن.
راننده فکری کرد و گفت بشین.
..
داستان کوتاه/
✍ ندا اوحدی مقدم
دست بلند کردم:
مترو؟
یه تاکسی نگه داشت و صندلی عقب، سوار شدم؛
راننده یه مرد حدوداً هفتاد ساله بود؛
سرخلوت و تقریبا کوتاه قد؛
البته با احتساب میانگین قد مردان ایرانی، قدش متوسط بود؛
پدری و پدربزرگی ازش میبارید.
جلوتر یه مرد حدودا شصت ساله دست بلند کرد:
فلان آدرس ( که یادم نیست )، ده تومن.
راننده فکری کرد و گفت بشین.
سر چهارراه، پشت چراغ قرمز، مسافر اشاره کرد که از سمت چپ راه داره و راننده جواب داد:
دختره رو برسونم مترو، بعد دور میزنم.
دختره رو!
خیلی راحت در حضور خودم بمن گفته بود: دختره.
توی تاکسی اون، سنگین ترین خلاف من، این بود که ماشین نداشتم و مجبور بودم تا اون ساعت در آدرسی کاملا دور از خونه م، کلاس بردارم و احتمالا تا هن هن کنان به در خونه م در طبقه ی چهارم برسم، ساعت به یازده شب میرسید.
اما دختره بودم.
دختره ای که در مواقع دیگر هم مقصر اصلیه. برای زندگی در این جامعه، متهم اصلیه. برای اشتباهات دیگرون، مظنون اصلیه. دختره ای که چه مقصر باشه و چه نباشه، انگشت اتهام جامعه به سمت اونه و اون در هر صورت، دختره ست.
چه وانمود کنیم روز دختر مبارک؛ و چه در بوق و کرنا کنیم که دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
اگر انسان جایز الخطاست، منظور از انسان، دختر نیست، زن نیست.
جنس انسان در فرهنگ نافرهنگ ما، مردانه است.
هر چند که زنان این سرزمین، تا بوده تندتر دویدن تا هم از دستبرد جامعه ی ناامن جون سالم بدر ببرن و هم از درد نان...