کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت دوم ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
بزرگنمایی:
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت دوم ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
ششصد سال پیش عبید زاکانی بنابه هر دلیل بهدزفول پا گذاشته است. فزون از سیصد سال است که علما و صاحبدلان به زیارت وی اهتمام خاص داشتند و دارند. قرائت فاتحه، برپایی مجالس شعرخوانی، برپایی جشن و سرور و توسل جستن به روح آن شاعر بلند آوازه امری رایج بوده است.
پژوهشی بر مزار عبیدزاکانی در دزفول
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت دوم ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
قسمت دوم، دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول
خاندان انصاری دزفولی
خاندان انصاری در جهان اسلام زینتبخش مذهب تشیع و در علم و دانش افتخار تکتک شیعیان هستند. کوتاه سخن زعیم عالیقدر، شیخ اعظم، حضرت آیتالله حاج شیخ مرتضی انصاری دزفولی خاتمالفقها و المجتهدین نگینی پرفروغ و پرچم فخر و مباهات سرزمین دزفول بوده است. حضور علمای این خاندان از دیرهنگام ضامن راستی، درستی و پایبند بودن مردم این دیار بر باورهای شیعی است. در فصل پیشرو تنها به معرفی سه چهره از ممتازترین این خانواده اشاره میکنیم که با موضوع عبیدشناسی ارتباط دارند: 1. حضرت آیتالله حاج شیخ منصور سبطالشیخ انصاری دزفولی؛ 2. حضرت آیتالله حاج شیخ علیآقا سبطالشیخ انصاری دزفولی؛ 3. حضرت آیتالله حاج شیخ احمد آقا سبطالشیخ انصاری دزفولی.
حضرت آیت الله حاج شیخ منصور سبط شیخ انصاری اولین فرد نشسته از سمت چپ
نسبنامۀ آل انصاری
نسبنامه آل انصاری منسوب به فقیه نامی شیخ مرتضی انصاری است. نسبت شیخ منصور به مرحوم شیخ مرتضی انصاری چنین است: «شیخ منصوربن شیخ محمّدبن حسنبن شیخ منصوربن شیخ محمّدامینبن شیخ مرتضی انصاری دزفولی». شایان توجه است که مرحوم شیخ مرتضی انصاری فرزند پسر نداشته است؛ لذا شیخ محمّدامین، سبطالشیخ است. شهرت این خاندان به انصاری، بهخاطر نسبتشان به جدّ بزرگوارشان، جابربنعبدالله انصاری است.
حضرت آیتالله حاج شیخ منصور انصاری دزفولی رحمهالله علیه
فقیه پرهیزکار و روحانی وارسته مرحوم شیخ منصور انصاری دزفولی، فرزند علامه شیخ محمّد انصاری دزفولی، در ماه جمادیالثانی سال 1307ق در دزفول دیده به جهان گشود. شیخ منصور دوران کودکی را تحت تربیت پدر و جدّ بزرگوارش سپری کرد و از همان سنین کودکی و نوجوانی به تحصیل علوم مقدماتی و دینی پرداخت. وی تا هنگام ارتحال جدّ بزرگوارش در خدمت ایشان تلمذ میکرد و دروس سطح را در محضر پدر و جدّش به پایان رساند. پس از اتمام سطوح عالی، درس خارج را از محضر شیخ محمّدمهدی بیگدلی و شیخ محمّدرضا معزی دزفولی استفاده کرد و به مقام عالی اجتهاد دست یافت. شیخ منصور در نجف اشرف نیز از محضر حضرات میرزاحسین نائینی و سیّد محمّدکاظم طباطبایی یزدی بهرههای فراوانی برد. شیخ منصور انصاری انسانی وارسته بود و اخلاقی متعالی داشت و نماز شب را مایۀ برکت و رحمت در زندگی مادی و اتصال به حق تعالی میدانست.
در سال 1361ق با اصرار جمعی از مردم العماره عراق که دائماً از ایشان درخواست سکونت در آن شهر را میکردند به آن شهر رفت و مشغول تبلیغ و تدریس به طلاب شد؛ اما به علت ناسازگاری مزاج ایشان با آب و هوای آنجا پس از چند سال توقف، ناگزیر به بازگشت به دزفول شد و تا آخر عمر در موطن خود دزفول به تدریس و تربیت طلاب و انجام وظایف شرعیه ادامه داد.
جایگاه علمی حضرت آیتالله حاج شیخ منصور انصاری دزفولی رحمهالله علیه
وی در 24 سالگی به درجه اجتهاد رسید و بهعنوان یکی از ذخایر علمی عصر خویش به شمار میرفت. فضلا و چهرههای علمی بسیاری در محضرش شاگردی کردند و ایشان در تدریس و تربیت طلاب اهتمام ویژه داشت. نویسندۀ تاریخ علما و روحانیت دزفول نوشته است: «آقا شیخ منصور به گفتۀ همعصرانش در دوران تحصیل از همه پیشی گرفت. وی جانشین جدّش شیخ محمّدحسن بود. همیشه یک دوره فقه استدلالی در ذهنش حاضر بود. در علم اصول استادی زبردست و در فقه بهعنوان کتابی متحرک بود.» از مرحوم آیتالله حاج احمدآقا سبطالشیخ فرزندش نقل شده است: «ایشان چنان بر مطالب علوم و نقض و ابرام اشکالات آنها مسلّط بود که به محض اینکه طرف مقابلش، شروع به سخن میکرد، ایشان اصل اشکال را متوجه شده و جواب آن را میگفت.»
تألیفات حضرت آیتالله حاج شیخ منصور انصاری دزفولی رحمهالله علیه
1. الوجیزه العمل المقلدین؛ 2. ذخیره الآخره (رساله عملیه)؛ 3. حاشیه بر مناسک حج؛ 4. حاشیه بر ذخیره العباد از سیّد ابوالحسن اصفهانی.
وفات این فقیه وارسته پس از عمری مجاهدت و خدمت به اسلام و مکتب اهلِبیت علیهمالسلام در 24 ربیعالثانی 1392ق مطابق 17 خرداد 1351ش در تهران به دیدار معبود شتافت. پیکر آن مرحوم برای خاکسپاری به قم انتقال و پس از تشییع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام مدفون شد.
حضرت آیتالله العظمی آقا شیخ علیآقا سبطالشیخ الانصاری
وی در سال 1303ه.ش در شهر دزفول چشم به جهان گشود. ایشان از همان سن هفت سالگی علوم مقدماتی و ادبیات را شروع کرد و در سن دوازده سالگی در نزد پدر خود تحصیل سطوح علمی را آغاز کرد. ایشان در سن هفده سالگی برای ادامۀ تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کرد و در درس خارج مرحوم آیتالله لنکرانی و مرحوم آیتالله آقا شیخ مرتضی طالقانی شرکت کرد. در علوم عقلی و عرفان اسلامی و فقه و اصول به تدریس و تحقیق مشغول شد. در سن23 سالگی به مقام اجتهاد رسید. اگرچه وی هرگز به دنبال دریافت اجازهنامه نبود و روش او از آغاز مبنی بر ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت بود و تا اواخر عمر شریفشان همین روش را در پیش گرفت؛ بااینحال با اصرار اساتید، او در همان ایام جوانی مفتخر به اجازات شد که این نشاندهنده مقام والای علمی وی است. اغلب کمتر اتفاق میافتد که عالمی در سنین جوانی از چنین اجازات مهمی برخوردار شود؛ مشایخ اجازه ایشان که وی را به اجتهاد و فضایل اخلاقی ستودهاند: 1. عارف کبیر آیتالله العظمی آقا شیخ مرتضی طالقانی؛2. آیتالله العظمی آقا شیخ مهدی سبطالشیخ الانصاری؛ 3. حضرت آیتالله العظمی آقا شیخ میرزا محمّدجعفر انصاری؛ 4. حضرت آیتالله العظمی آقا شیخ محمّدمهدی بیگدلی نجفی؛ 5. حضرت آیتالله العظمی آقا نجفی العراقی؛ 6. حضرت آیتالله العظمی علامه حائری سمنانی؛ 7. حضرت آیتالله العظمی علامه حاج آقا بزرگ تهرانی؛ 8. حضرت آیتالله العظمی آقا شیخ منصور سبطالشیخ الانصاری.
او همچنین از استادش عارف بالله آیتالله آقا شیخ مرتضی طالقانی اجازه عرفانی ارشاد و دستگیری داشت. وی پس از بازگشت به دزفول از اساتید بنام دروس خارج خصوصاً دو کتاب مکاسب و رسائل شیخ انصاری جدّ بزرگوارشان شد. وی پس از عزیمت حضرت آیتالله العظمی بروجردی به قم به شهر مقدّس قم مهاجرت کرد و تا فوت ایشان از مصاحبان ایشان و مستشکلین بنام درس ایشان بود تا آنجا که در یکی از مسافرتهای والدشان آقا شیخ منصور به قم زمانیکه آیتالله العظمی بروجردی برای ملاقات ایشان(آقا شیخ منصور) به منزل مرحوم(آقای شیخ علیآقا سبطالشیخ) آمده بود، میفرماید: آقا شیخ علیآقا بینیاز به درس و استاد است.
شایان ذکر است وی علاوهبر استادی در علوم فقه و اصول در علوم عقلی حکمت و کلام و فلسفه نیز مبرز بود و درعینِحال انتقاداتی منطقی برای ابطال روشهای فلسفی داشته و قائل به برتری نظام فکری اهلبیت از فلسفهبافیهای فیلسوفان بود. وی همچنین در طب سنتی و شناخت گیاهان دارویی ممتاز بود و نظراتی مخصوص و ابتکاری داشت. معظّمله در ادبیات استادی بیهمتا بود در سرودن شعر به زبان عربی و فارسی نبوغ و ذوقی کمنظیر داشت تا جاییکه علامه سمنانی یکی از اشعار عربی ایشان را در حدّ اشعار نوابغی چون امرؤالقیس قلمداد میکند. به جرئت میتوان گفت وی بیش از ده هزار بیت شعر سروده است که اکثراً در مدح اهلبیت و نصایح و مواعظ اخلاقی و عرفانی است؛ اما متأسفانه جمعآوری و چاپ نشدهاند. معظّمله صاحب نظرات ابتکاری و عمیق در فقه و اصول و رجال بوده و عارف به احادیث اهلبیت بود و شاید اغراق نباشد که بگویم اکثر احادیث کتب اربعه و وسائلالشیعه و بحارالانوار و دیگر مجامع روایی را از حفظ بود.
وی همنشین مناجات و ادعیه و قرائت و متدبر در قرآن بود و شبها به تهجد و نماز شب و تفکر در عواقب امور و محاسبه اعمال میپرداخت. سیمای ملکوتی ایشان خبر از گریهها و سوزوگدازهای این عارف الهی و طول سجود و رکوع وی میداد. وی در عرفان و زهد و تقوا و تزکیه نفس به معراجهای روحانی و مکاشفات ملکوتی و مشاهدات ماورایی و مقام انقطاع الیالله دست یافته بود و بسیار از او شنیدم که میفرمود همۀ دنیا در نظرشان همانطورکه مولای عارفان فرموده از عطسه بز هم بیمقدارترست و زندگی زاهدانه و بیتکلف وی گواه برهمین امر بود؛ با این همه مقامات در زهد و عرفان، وی دنبال مریدپروری و ادعاهای معمول نبود. وی نهتنها صوفی نبود بلکه با فرقههای ساختگی صوفیه و دراویش و اهل بدعت سختترین مبارزات و مخالفتها را داشت. معظّمله در سال 1356با سخنرانی علنی و شدیداللحنی که بر ضد نظام طاغوت در بقعۀ سبزقبا انجام میدهد دستگیر و شکنجه میشود؛ اما با اعتراضات مردمی رژیم مجبور به عقبنشینی و آزادی وی میشود و به مشهد تبعید میکنند. پس از پیروزی انقلاب و شکست طاغوت، مردم دزفول با کاروانهایی به مشهد مقدّس میروند و وی را با سلام و صلوات به دزفول میآورند. استقبال بینظیری از وی میشود. هنگام ورود به دزفول یکسره به مزار شهدا میرود و سخنرانی مفصلی میکند و خواستار اجرای اسلام و مکتب نورانی اهلبیت میشود. با وجود همه این فداکاریهای و بهرغمِ اصرار مسئولین هرگز وارد مسئولیتهای اجرایی نمیشود. به تدریس و تحقیق، تبلیغ و حل مشکلات شرعیه، حل مرافعات و پاسخگویی به مراجعات مردم، ارشاد و دستگیری از فقرا به همان منوال سابق و راه و رسم پدرانش ادامه میدهد. وی در دوره دفاع مقدس مردم را به دفاع از اسلام و میهن دعوت نموده و راهحلهای دفاعی ابتکاری به مردم دزفول آموزش میدهد. شاید اغراقآمیز نباشد اگر بگوییم سخنرانیهای مهیج وی از مهمترین عوامل پایداری و مقاومت مردم دزفول در حملات رژیم صدام و بمبارانهای وحشیانه آن ملعون بود که این پایداریهای مردم مؤمن دزفول، سرانجام دزفول را مشهور به پایتخت مقاومت در جهان کرد.
ازجمله خدمات علمی و فرهنگی معظّمله و افتخاراتش تأسیس مدرسه علمیهای به نام مدرسه حضرت اباالفضلالعباس حضرت آیتالله العظمی سبطالشیخ انصاری در دزفول است که منشأ اثر بوده و در اوایل به دست فرزند ارشدش حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقا شیخ محمّد سبطالشیخ انصاری و بعد از فوت وی به دست فرزند برومندش حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقا شیخ رضا سبطالشیخ انصاری اداره میشود و همواره ملجأ و پناهگاه فقرا و مساکین و محل بحث و درس و تحقیق طلاب علوم اسلامی و رفتوآمد سادات عظیمالشأن و تربیت و تهذیب نفوس خلایق و مجلس روضه و ارشاد بود و انشاءالله تا الیالابدالدهر خواهد بود. ازجمله آثار باقیه معظّمله شاگردان وی هستند که همگی از علمای بنام دزفول هستند و از دیگر آثار باقیه معظّمله تألیفات وی است که عبارتاند: 1. رساله توضیح المسائل؛ 2. حاشیه العروهالوثقی؛ 3. حاشیه استدلالیه علی عروهالوثقی؛ 4. مناسک حج؛ 5. مسائل مستحدثه و استفتائات حج؛ 6. وصیت نامه در احکام وصیت؛ 7. حاشیه بر رساله والدش آقا شیخ منصور سبطالشیخ؛ 8. حاشیه بر رساله بروجردی؛ 9. حاشیه بر رسائل شیخ انصاری؛ 10. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری؛ 11. ادله المستحدثات؛ 12. رساله الدلائل و المسائل؛ 13. رساله منجزات المریض؛ 14. شرح آیات الاحکام؛ 15. رساله الادله الاجتهادیه و الفقاهیه؛ 16. خلاصه الاصول (اصول منظوم)؛ 17. شرح خلاصه الاصول؛ 18. نجاه و نیز شرح نجاه؛ 19. حاشیه فصول العقائد للحکیم الطوسی؛20. حاشیه نکت العقائد للمفید (قدس سره)؛ 21. حاشیه اعتقادات شیخنا البهایی قده؛ 22. نخبه الاثار فی احوال الائمه الاطهار؛ 23. اصول دین و فروع دین؛ 24. رساله فی علم الحدیث؛ 25. رساله فی علم الرجال؛ 26. اقتباس از فقه آل محمّد(ص)؛ 27. رساله فی فقه الحدیث؛ 28. تهذیب الالفیه؛ 29. تهذیب المنطق (منظوم)؛ 30. خلاصه المنطق؛ 31. النجاح فی طب الارواح؛ 32. خواص الادویه؛ 33. الروضه؛ 34. منظومه فی المسائل المستحدثات؛ 35. اصول دین و اخلاق؛ 36. منظومه کلامیه؛ 37. حاشیه بر کتب طب قدیم؛ 38. منظومه علم تصریف.
این فقیه عالیقدر در 79 سالگی در 14 خرداد 1383 درگذشت. پیکر پاکش در روز شنبه شانزده خرداد تشییع و در مدرسه علمیه که سالها در آن تدریس میکرد، به خاک سپرده شد
مزار عبید زاکانی به نقل از حضرت آیتالله حاج شیخ احمدآقا سبطالشیخ انصاری دزفولی
محمّدحسین حکمتفر در مقاله خود «پیرامون وجود مزار عبید زاکانی» چنین آوردهاند: حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ احمدآقا سبطالشیخ انصاری رحمهالله علیه برای نگارنده نقل کردهاند: «در دوران طفولیت هنگامیکه در معیت والد حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ منصور سبطالشیخ انصاری رحمهالله علیه در معیت برادر بزرگوارم حضرت آیتالله العظمی حاج شیخ علیآقا سبطالشیخ انصاری رحمهالله علیه از خانه خود واقع در محلۀ ساکیان بهسمت رودخانه در حرکت بودبم در بندار (سراشیبی) سرمیدان بزرگ نزدیک مسجد امیرالمؤمنین (یتیمه سابق) والد درمقابل خانهای قدیمی توقف نمود.» خطاب به برادرم فرمود: «آیا میدانی که مزار عبیدزاکانی دراین مکان است؟» آنچه مسلم است آنکه موقعیت مزار عبید نزد شیوخ انصاری مسجل و اثبات شده بود؛ زیرا حضرت آیتالله حاج شیخ منصورآقا سبطالشیخ در مسیر منزل به رسم عادت رهگذران در آن محل توقف کرده است. با اشاره فرزند بزرگ خود آیتالله حاج علیآقا را به وجود مزار عبید زاکانی در آن مکان آگاه کرد.
آیتالله حاج شیخ احمدآقا سبطالشیخ انصاری دزفولی
آیتالله حاج احمدآقا، فرزند مرحوم آیتالله آقا شیخ منصور و از نوادگان خاتمالفقهاء و المجتهدین، شیخ مرتضی انصاری عالم بزرگ قرن سیزدهم هجری است که در سال 1309ه.ش، در دزفول دیده به جهان گشود. وی ادیب زبردست، فقیهی نکتهسنج و دارای سجایای اخلاقی بیشماری است. وی علوم ادبی را نزد سلیم افندی، مفتی اهلسنت شهر العماره عراق و همچنین مرحوم آیتالله آقا میرزا محمّدعلی معزی صاحب کتاب تجدید الدوارس در دزفول فراگرفت. شوق ادامه تحصیل، وی را بر آن داشت تا در سال 1368 از دزفول به قم بروند و در آن شهر به تحصیل سطح مشغول شوند. پس از مدّتی تحصیل در حوزۀ علمیه قم، به زادگاه خود برگشت و تحصیلات خود را در محضر والد بزرگوار خود ادامه داد. وی قبل از سن سی سالگی، موفق به دریافت اجازه اجتهاد شد. در سال 1381ه.ق برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شد. آیتاللَّه سبطالشیخ در نجف از محضر استادانی همچون آیات عظام سیّد ابوالقاسم خویی، سیّد محسن حکیم، سیّد محمود شاهرودی و سیّد عبدالهادی شیرازی استفاده وافر برد. پس از مدّتی تلمذ، بار دیگر به دزفول برمیگردد. پس از چندی، بهمنظور درس و تدریس و تألیف، به قم مشرف میشود. پس از فوت مرحوم والدش، بنابه درخواست مردم دزفول، به زادگاه خود برمیگردد و مدرسه مشایخ انصاری (اتاق مشایخ که معروف به اتاق شیخون است) را تجدید بنا میکند.
تألیفاتش عبارتاند از: 1. نمونه در صرف؛ 2. شرح اجرومیه در علم نحو؛ 3 حاشیه حلالألغاز ابنهشام؛ 4. هدایا الداعین الی اعراب صحیفه سید الساجدین (ع)؛ 5. خلاصهالقوانین در اصول؛ 6. شرح سبیکه الذّهب در اصول؛ 7. الوسیط بین الوجیز و البسیط در اصول؛ 8. تراش ریش از نظر ریشتراش در فقه؛ 9. شرح تبصره المتعلّمین در فقه؛ 10. شرح تحریر الوسیله در فقه؛ 11. رسالُهالنیّه در فقه.
علاوهبر تاُلیفات وی، آثاری نیز با سعی و اهتمامش، چاب و منتشر کرد و در اختیار دانشپژوهان گذاشته است که ازجملۀ آنها دو کتاب صلوه الجمعه و مصباح المجتهدین است. سرانجام این اسوۀ علم و تقوی و عمل و مجسمۀ تحقیق و تألیف و این استوانۀ عرفان و معرفت در سپیدهدم روز جمعه، سیزدهم ربیعالاول 1416ه.ق در تهران دیده از جهان فروبست. وی را در صحن مطهر حضرت معصومه(س) به خاک سپردند. تنها یادگار ذکور ایشان ایتالله حاج آقا شیخ محمود سبطالشیخ است که وی فقیهی اصولی و عالمی تواناست و صاحب کتاب ارزشمند کشف وجوه تازهای از اعجاز در قرآن کریم است
حضور علما، عرفا و اندیشمندان در دزفول
وضعیت جغرافیایی و طبیعی شهر دزفول از دیرباز به گونهای است که بستری مناسب برای سکونت در کهفها، اشکفتهای متنوع، تونلهای ایجادشده براثر جریان آبرفتهای فصلی را برای سکونت یکجانشینان این دیار فراهم ساخته است. حفرهایی که غالباً براثر جریان تند رودخانه و شدّت سیلهای فصلی فراهمشده آن چنان امکانی را به وجود آورده است تا سُکنیگزیدگان در این دیار با پناه بردن به این کتها خود را از شدّت بلاهایی طبیعی و نیز از گزند تندباد، باران و گرمای طاقتفرسا محفوظ و در امان نگه دارند. زمینشناسیِ دزفول بافت این شهر را مملو از درّه و شیبهای تند معرفی میکند که رفتهرفته به دلیل سکونت شهروندان و گسترش شهر چهره آن دگرگون شده است. اما این ساختار در کوچه، خیابان و محلّهها تا به امروز همچنان هویت خود را حفظ کرده و به وضوح نمایان است وجود کت و کهفهای متعدد در سرتاسر این منطقه موجب آسودن، عزلت گرفتن و بازپروری اندیشه و تعلقات روحی و روانی فضلا را در این دیار فراهم ساخته است تا ضمن پناه بردن در این خانههای طبیعی و علاوهبر همنشین بودن در حاشیه شهر، تردد در مرکز شهر را برای آنها بهراحتی فراهم کرده است.
از دیرباز علما، عرفا و اندیشمندان بسیاری از اقصی نقاط جهان اسلام به این سرزمین آمدهاند و در دژپل سکونت اختیارکردهاند تا ضمن دور ماندن از حوادث و جریانهای حکومتی در روزگاران خود از امکانات اقتصادی منطقه نیز سود بردهاند و معاشی هر چند ناچیز برای خود مهیا کردهاند. اهل ذکر، دانشمندان و مفاخری مقیم کت و کهفهای حاشیۀ رودخانه، شمال، شرق، غرب، جنوب، که غالباً در قرون شش الی هشت و بعد از آن در دزفول حضور داشتند: سُجاسی رکنالدین محمّد کنیهاش ابوالغنائم، صوفی قرن ششم و هفتم و از مشایخ سلسلۀ سهروردیه است و نیز شیخ ابوالقاسمبن بلخی جوزی، محدث ابوالعلا در صحرابدر مشرقی، ملا رجب برسی از علمای بزرگ حله مقیم دزفول در کتکتون، خواجه علی دریابند پیر طریقت سلسله صفویه، شیخ اسماعیل قصری در بازار، عبید زاکانی محلۀ لوریون، سیّد صدرالدین کاشف، بابا تقی، بابا یوسف، سیّد عبدالله داعی کرناسیون، سیّد محمّد مؤید مقدمیون، پیر محمّد سرمیدون، سیّد حسین ظهیرالاسلام خراطون، پیراکبر زرینکلاه جاده ساحلی، سیّد محمّد سبزقبا، سیّد خلیل سرمیدون، شالقمه بنگشتیون، بابا حزقیل، پیر زنگی، پیر هاشمبن حمزه چولیون و محلّه مسجد، شاهرکنالدین، سیّد محمود، ابوالعلا، صعصعهبنصوحان، علی مالک، عباسعلی و نیز در اطراف و حواشی تاج العارفین قریه علیآباد سنجر، و...
علاوهبر حضور چهرههای درخشان در این نقطه، مردمان بسیاری از طوایف مختلف حاشیهنشین رودخانه دژپل بودهاند. رودخانۀ همیشه خروشان دژپل که در طول دوران قبل از تاریخ و طی تاریخ همیشه شاهد فرازونشیبها، آمدوشدهای قومیتهای مختلف بوده و هست. ملّتهای گوناگون با گویش و زبانها و فرهنگهای متفاوت که در این دیار سُکنیگزیده و رفتهرفته با فرهنگ این شهر درآمیخته و استحاله شدهاند. مهاجرت قومیتهای مختلف بعد از اضمحلال بیش از سیودو شهر حاشیهنشین رودخانه در کهفهای کنارۀ قلعه دژپل، مهاجرت گندی شاپوریان بعد از فروپاشی ساسانیان و استقرار در کنار درّههای اطراف شهر و ایجاد بازارهای حجامتگران، دلاکان از شهر گندی شاپور، مهاجرت لوریان زاگرسنشین، مقدمیان عرب، مردم شهر کرخه در اوایل قرن ششم، شوشیان، و مهاجرت عرفای بزرگ در قرون پنجم و ششم هجری قمری و اسکان در اطراف شهر مبحثی است که فراتر از یک فصل و مقاله را طلب می کند.
حضور طوایف متعدد در اطراف دزفول سبب شد تا هر گوشه از شهر مسجد، مدرسه و قبرستانی مخصوص آن محله برپا شود. به گونهای که امروز در هر نقطه از شهر و خصوصاً محوطۀ جلوی مساجد قبور اموات را به وفور میتوان مشاهده کرد که دلالت بر وجود قبرستان دارد. علاوهبر آن در قرون گذشته هرکسی محل زندگیاش نیز میتوانست مدفنش در نظر گرفته شود. بهعنوان مثل شاهرکنالدین همعصر عبید زاکانی در کهف محل کار وزندگیاش دفن شده است. سایر شخصیتها نیز به همین صورت بوده است و این سنت تا عصر پهلوی دوم در دزفول رواج داشته است.
مدفن عبید زاکانی در دزفول
برابر شواهد و قرائن موجود عبید زاکانی در سفر آخر عمر خود به قصد بغداد میتوانسته وارد دزفول شده و مدّتی را بنابه هر دلیل سکونت اختیار کرده باشد که مهمترین آنها کهولت سن بوده است. محلّی که منسوب به حضور عبید زاکانی است در جوار محلّۀ اعراب طایفه مُجَدَمْ قرار دارد. قبرستانی که در محلّ و به باغستان مدفن عبید معروف است شاهدی بر تطبیق محلّ زندگی و همجواری دفن وی با نقطه سکونت وی دارد.
از سه قرن گذشته سینهبهسینه نقل شده است که مدفن عبید در این باغستان است. شخصیتهای سرشناسی که تنی چند از ایشان نقلکنندۀ گفتههای بزرگان قبل از خود و تنها به فاصله سه قرن قبل از ایشان و آنها نیز روایتگر حضور و دفن فرزانهای نامدار به نام عبید را از علمای پیشتر از خود نوید دادهاند. شاید قدیمترین نقل قول از ناحیه خاندان عالمخیز ظهیرالاسلام باشد که علامه و مفسر قرآن سیّد علی کمالی با احتیاط آن را گوشزد میکند یا فرزانگان و شخصیتهای خاندان صدرالسادات گوشه و خاندان عالمخیز شیخ انصاری و نیز مرحوم شیخ محمّد شفیع، جد پنجم محمّدحسن روانبخش انصاری، نقل کرده است که: «از ابتدای مسجد لبخندق (که به مسجد شیخ مرتضی انصاری معروف است) تا کنارههای رودخانه و باغ گارز کلاً باغ و بوستان بوده است. در اواخر دوره قاجار مؤمنه و مکتبرفته خانم زری قرمزکن که به نقل از بزرگان خانواده، محلِّ دقیق دفن عبید را برای همعصران خود مشخص و برگزاری مجالس شعرخوانی و یاد و فاتحه را بر مزار عبید به کرار تأکید کرده است.
درست در انتهای سراشیبی معروف به بندار «سراُو» و همجوار حمام معروف به حمام «کِنار اُوْ» باغستانی وجود داشته که مزار شاعر شهیر و طنزپرداز عبید در سایبان درختان مصفای آن دفن شده است. امروز از آن باغستان اثر چندانی باقی نمانده است؛ تنها محدودۀ باغ، چندین درخت کهنسال است. تردد بزرگسالان و مطلعین که از روی عادت در قرائت فاتحه برای شخصیتی محترم، صاحب مقام و منزلت عرفانی، مدفون با نام و یاد عبید زمزمه و ورد زبان ایشان همچنان پابرجای مانده است.
در تحقیق و تفحص میدانی، آخرین بازمانده خاندان قرمزکن جناب آقای عبدالعظیم فنائی، با سنی بیش از هشتادوپنج سال، شخصیتی فرهیخته و صاحب اندیشه است که حدود محل دفن عبید زاکانی را نشان دادهاند و گفتهاند سنگ مزاری که سابق بر این در مکان مشخصشده موجود بوده است؛ اما براثر حوادث از نظرها پنهان، نیست و نابود شده است.
درست در فاصله چند متری خرابههای حمام متعلق به استاد معمار حاج محمّد قبادراز آثار باغ همچنان باقی مانده است و دیواری که چندین قرن است نام و یاد عبید را در دل خود به اشاره بزرگان زنده و پابرجا نگه داشته است. تا قبل از انقلاب جمهوری اسلامی منطقه حمام «کِنار اُوْ» مملو از خانههای قدیمی، کوچهپسکوچهها و پلههای کشیده در شیب منتهی به بازار خراطون بود و از جاده ساحلی در امتداد رودخانه خبری نبود. نقشه ترسیمشده بهصورت ساده از محل برداشته شد تا مکان مدنظر ثبت و ضبط گردد.
ملا خواجه قرمزکن
در خصوص این شخصیت اطّلاعات چندانی در دست نیست. همین بس که وی اصالتاً دزفولی بوده و شغل و حرفۀ خانوادگی ایشان رنگرزی کلافهای نخی و البسه و تنپوش بوده است. به دلیل تبحر در علم تجارت او را خواجه خطاب میکردند؛ زیرا در قدیم افراد تاجرپیشه که دارای مکنت مالی نسبتاً زیادی بودهاند آنها را خواجه میگفتند. همچنین پوشیده نماند که بهخاطر فضل و دانش وی را ملا نیز گفتهاند که نشان از وجه تمایز وی نسبتبه سایر افراد جامعه عصر خود بود. اما در کدامین مکتب یا کدامین حوزه و مدرسه درس خوانده و علم آموخته است و نزد کدامین اساتید درس و مشق فراگرفته و... بر ما پوشیده است. همین مقدار اطلاع کسب کردیم که نامبرده علاوهبر تنظیم سالنامه، وقت و زمان اوقات شرعی، بر علم نجوم نیز تبحری خاص داشته است. ملا خواجه قرمزکن با علمای همدان ارتباط داشت و تبادل دانش میکرد که از شاخصترین آن نوشتن تقویمهای خشتی بوده است. ظاهراً این نوع تقویمها از آنچنان اهمیتی برخوردار بود که حاشیهنویسی آن را با آبطلا زرکوب میکردند. ملا خواجه و اهل خانهاش ازجمله دخترش زری ازاحوال عبید و مدفن او اطّلاع کامل داشتهاند.
خانم زری قرمزکن
مرحوم زری، دختر مرحوم حاج ملا خواجه قرمزکن، وفات وی حدود 1270ه. ق بود. نامبرده از خانوادهای تاجرزاده و از طبقه دوستدار علم و دانش و معرفت بود. مرحوم زری قرمزکن ازجمله زنان پاکدامن و دانا به مسائل دینی و اعتقادی و ادبیات و... بوده است. از قول نامبرده به نقل از بزرگان خانواده گفتهاند که: «مقبره عبیدزاکانی در زیر دیوار باغی واقع درکوچه سراب و در مجاورت حمام موسوم به کنارآب قرار داشت.» میزان و سطح سواد وی بر ما روشن نیست؛ اما به مباحث عرفانی، حفظ اذکار و اشعار عبید زاکانی مسلّط بود و از همه مهمتر توجه در نشست و برخورد با اهل علم نشان از دانش و مراتب علمی وی دارد. خواه دروسی خاص را در مکتبخانه گذرانده یا تحتنظر بستگان خود فضایلی را درک کرده باشد. از بعضی افراد خانواده نقل شده که زری قرمزکن در وقت احتضار و هنگام وفات وقتی قصد بیان ذکر بر لبانش را داشتند در کمال هوشیاری با اشاره گفته نیازی نیست و خود ادعیه خاصی بر لب داشت تا جان به جانان تسلیم کرد.
دادا حج باغشاه
در دزفول زنی خوشنام به نام «دادا حج باغشاه» بود که بنابه گفتۀ مردم دزفول سن او بیشاز یکصدوبیست سال بود. وی طبابت میکرد و در گرفتن نوزادان تبحر داشت. این حرفه را از یکی از داداهای (ماما) قبلاز خود فراگرفته و از تجارب اکتسابی فوقالعادهای برخوردار بود. وی نزد طبقه ماماهای شهرستان دزفول در حرفۀ «افاقه» شهرت داشت. این شخصیت ارجمند در جوار بارگاه عبید زاکانی زندگی میکرد و جزو افراد شرکتکننده و نقلکننده برپایی جشن و شادکامی در جوار بارگاه عبید بود. معمرین، مطلعین و اهالی محلّههای اطراف آرامگاه عبیدزاکانی در کنار مزار این شاعر بلند آوازه توقف میکردند و برای وی فاتحه میخواندند.
جشن و شادی بر بارگاه عبید زاکانی
ازجمله رسومات رایج در محلّه مقدمیون برپایی آیین زنانه جشن و سرور بر مزار عبید بوده است. قدمت این رسم بر ما پوشیده است؛ اما تا عصر پهلوی اول و اوایل دوره پهلوی دوم این رسم میان زنان محل استمرار داشته است. قدیمالایّام زنان دو شهر دزفول و شوشتر در بقاع متبرکه گرد هم میآمدند و با حضور نقیبه (روضهخوان) یا ملای روضهخوان مرد که اغلب نابینا بودند، به مدیحهسرایی و خواندن واقعه مراسم عروسی فاطمه زهرا(س) با علیبنابیطالب(ع) میپرداختند. در میانه آوازخوانی و سرودن اشعار، زنان و دخترکان جوان به کرار هلهله سرمیدادند و دست میزدند. نُقل بر جمعیت میافشاندند، خرما و کنجد، حلوا، نان تیکه که داخل آن پنیر و سبزی و هرآنچه در توانا ناذر بود مهیا و میان افراد تقسیم میکردند. سایر مجالس سرور از ایّامالله میلاد ائمه اطهار علیهمالسلام اجمعین، این رسوم همچنان ادامه داشت.
حنا رشتن بقاع متبرکه
از دیرباز در دزفول رسمی با عنوان «حنا رشتن اماکن مقدّس» معمول بوده است و این سنّت بر آن است که حاجتمندان نذر میکنند، چنانچه نیت ایشان ادا شود و یا در محقق شدن نیاز و آرزوهای خویش نائل آیند، بر دیوار بقاع متبرکه، شخصیتهای صاحبنام، اهل معرفت، عرفا، علما، سقاخانهها و نیز بعضی مساجد حنا میبستنند. این رسم برای بعضی از درختان کُنار نیز رایج بود. اگرچه در دهههای پیش از انقلاب این رسم به قوۀ خود باقی بود؛ اما با شروع انقلاب اسلامی و حادث شدن هشت سال دفاع مقدّس این عمل کمرنگ و از خاطرات پاک گردید. اما با پایان یافتن جنگ تحمیلی این سنّت مجدداً احیا و تنها برای بعضی سقاخانهها نظیر درکه سعید و درختان کُنار در گوشه و کنار شهر دزفول این رسم اجرا میشود. بارگاه عبید زاکانی همچون سایر اماکن مشهور صاحبدل نزد مردم شهر مورد احترام بوده است. زنان بسیاری در طول سال به آغشته کردن در و دیوار بارگاه وی اهتمام داشتند و در طول سال مکرر میشد که سرسرای ورودی این مکان با حنا زینت داده میشد.
خاندان ظهیرالاسلام
ازجمله خانوادههای عالمخیز در شهر دزفول که از شهرت و جایگاه والایی برخورددارند، خانواده معظّم ظهیرالاسلام است که در فضل و دانش نزد خواص از علما و در نشر علوم اسلامی و شریعت نزد عامه مردم از پیشینه والایی برخوردارند. از مشهورترین شخصیتهای این خانواده میتوان از این چند شخصیت یاد کرد: 1. علامه سیّد علی کمالی؛ 2. آیتالله سیّد حسین ظهیرالاسلام؛ 3. حجتالاسلام سیّد صدرالدین ظهیرالاسلام؛ 4. آیتالله سیّد رضی ظهیرالاسلام. این خانواده دانشپرور علاوهبر تأسیس و راهاندازی مدرسههای متعدد علوم دینی، نام و نشانشان در تدوین علوم مختلف زینتبخش آثار فراوانی است.
علامه سیّدعلی کمالی دزفولی
سیّد علی کمالی دزفولی، فرزند سیّد محمّدرضا در سال 1290ش/ 1330ق در دزفول به دنیا آمد. علامه سیّد علی کمالی دزفولی از سادات گوشه دزفول بود و در منطقه خوزستان برای اهل فضل و کمال و ارادتمندان سادات گوشه کاملاً آشناست. وی از مفاخر بنام علوم قرآنی است که تاکنون قریب به بیستوشش جلد از مجلداتشان چاپ شده است.
نیای پدرش سیّد اسماعیلبن شاهمیر در 1193ق در دزفول متولد شد که تا جوانی سواد چندانی نداشت؛ اما براثر حرف آسیابانی که او را نکوهید به خود آمد و به قصد تحصیل به نجف رفت. پس از سالها به دزفول بازگشت. به گفتۀ سیّد صدرالدین ظهیرالاسلامزاده 1322ش وی سه مدرسه بنا کرد و به نقل از استاد کمالی دزفولی به تدریس و تعلیم طلاب علوم اسلامی مشغول شد. در همان مدرسهای که جدّ استاد کمالی دزفولی است، سیّد حسین ظهیرالاسلام در آن مدفون است. مرحوم کمالی در آنجا به پژوهش سرگرم بود. نیای کمالی دزفولی سیّد حسین ظهیرالاسلام، مؤلف نفحهالانوار و صحیفه الاصفیا بود که نسب او با 27 واسطه به امام موسی کاظم (ع) میرسید. پدرش سیّد رضیالدین از آیتالله سید محمّد فیروزآبادی اجازه اجتهاد داشت. وی در سن 26 سالگی درگذشت و کمالی در هفت سالگی یتیم شد. پس از درگذشت نیایش، عمویش سیّد صدرالدین ظهیرالاسلام تربیت او را به عهده گرفت
تحصیلات و فعالیتهای مذهبی
سیّد صدرالدین ظهیرالاسلام، سیّد علی را در نخستین دبستان ملی شهر دزفول «محمودیه» ثبت نام کرد. پس از اخذ تصدیق ابتدایی به اهواز رفت و در دورۀ متوسطه مشغول تحصیل شد. وقتی به سن بلوغ رسید، به خواست عمویش به دزفول بازگشت و معمم و امام مسجد خانوادگی شد و در این دوره از علمای آن روزگار بسیار آموخت. در هفده سالگی به سفارش عمویش به منبر رفت. منبر او در خوزستان اوّل به شمار میآمد و در مدّت دوازده سال چهارده هزار منبر رفت، روزهای جمعه به اهواز میرفت و بر ضدّ سیّد احمد کسروی 1324ش سخنرانی میکرد که حاصل آن کتاب هر که می خواهد بخواند شد. پس از درگذشت سیّد صدرالدین وی کمتر به محراب و منبر میرفت؛ زیرا سرپرستی خانواده بر عهده او افتاد. وی در آن سالها به دریافت لیسانس علوم معقول و منقول توفیق یافت و چندین سال ریاست انجمن معتمدین اهواز را بر عهده داشت. بین سالهای 1320 ـ 1318ش دو بار به قم سفر کرد و در این دو سال از محضر امام خمینی(ره) بهره برد و با آیتالله سیّد علیاکبر برقعی آشنا شد و با او به عتبات عالیات و بغداد رفت.
قرآنپژوهی
بیشتر از راه غرس باغهای مردم امرار معاش میکرد تا 1348ش در تهران، مرحوم آیتالله شیخ محمّدکاظم معزی، مترجم قرآن و عموزادهاش مرحوم شیخ جمالالدین محسنی به دیدار او رفتند و او را برای تدریس الهیات دانشگاه تهران دعوت کردند. کمالی دزفولی از آن به بعد به قرآنپژوهی روی آورد و نتیجه آن هم تالیف قانون تفسیر بود که با مساعدت مرحوم آیتالله نبوی به چاپ رسید. کمالی دزفولی مرد وارسته و خودساخته و از شهرت بیزار بود. به تمام معنا پایبند شرع بود. اندیشه و تفکری نو داشت. به ادب غرب آشنایی داشت و رمان خواندن را ارج مینهاد به گفته دکتر سیّد محمّدباقر حجیتی دلبستگی و شیفتگی عجیبی به قرآن داشت و از آنجا که شیفته عترت بود، در آثارش به آنها تمسک میجست.
بازگشت به ذزفول
گویا در دهۀ هفتاد 1370ش به دزفول بازگشت و در مدرسه اجدادی و مقبرۀ ظهیرالاسلام با زیربنای شصت متر رحل اقامت کرد. کمالی دزفولی در آن خانه با مادر پیرش زندگی میکرد و به گفتۀ پسرش دکتر سیّد محمّدمهدی کمالی، کمالی با وجود کهولت و بیماری چون جان شیرین از مادرش که 103 سال عمر کرد، مراقبت کرد. از مرحوم کمالی دزفولی فرزندانی فاضل و نجیب به یادگار مانده است. استاد کمالی دزفولی به مکه رفت و حج گزارد و سفری نیز به آمریکا رفت. در زمینههای علوم قرآنی، معارف دینی، اجتماعی و حتی ادبیات عامه قلم زده است. وی علاوهبر قرآنپژوهی و وعظ، شعر نیز میگفت. استاد سیّد علی کمالی دزفولی آثارش را به نثری ساده، روان و همه فهم مینوشت. پارهای از آثار کمالی دزفولی به چاپ رسیده است و پارهای دیگر که هنوز منتشر نشدهاند، در کتابخانه آیتالله جزایری، نماینده ولی فقیه اهواز، نگهداری میشود که امید است به زیور طبع آراسته شود. استاد سیّد علی کمالی دزفولی در واپسین روز 1383 دارفانی را وداع گفت.
آثار سید علی کمالی
1. جنایات دکتر مظفر بقایی در خوزستان؛ 2. هزار سخن؛ 3. عزیز و نگار؛ 4. قانون تفسیر؛ 5. تاریخ تفسیر؛ 6. قرآن و جامعهسازی؛7. جاء الحق؛ 8. عرفان و سلوک اسلامی؛ 9. شناخت قرآن؛ 10. گلستان امثال دزفولی؛ 11. دعبل خزاعی؛ 12. قران، ثقل اکبر؛ 13. قرآن و مقام زن؛ 14. مقدّمه تفسیر قرآنی برای همه؛ 15. قرآن و شعارها؛ 16. عترت، ثقل کبیر؛ 17. همزیستی و معاشرت در اسلام؛ 18. قرآن و مبارزات؛ 19. تاریخ صدر اسلام؛20. قرآن و دستورات اجتماعی؛ 21. قبساتالقرآن؛ 22. خاتمالنبیین؛.23. شرح کفایه در پنج جلد؛ . 24مقدّمه و تقریظ بر پارهای از کتب مانند الترجمان عن المرزبان، شرح حال دعبل خزاعی، دیوان ملا تقی ناهیدی دزفولی؛ 25. مقالاتی در دایرهالمعارف تشیع و مجلاتی چون بیّنات آثار چاپ نشده؛ 26. هزار سخن در شناخت اسلام؛ 27. آیات قرآن در مثنوی؛ 28. تفسیر قرآن برای همه در شش جلد؛ 29. خرد افزا؛. 30 دفتر خاطرات اشعار؛31. نامههای به فرزندانم؛ 32. چهرۀ مولوی در آیینه مثنوی؛ 33. شرحی درباره مولوی و منتخبی از پنجهزار شعر.34. مصادر المطالب
علامه کمالی با آن همه احتیاط و تأملی که در برخورد با مسائل و حوادث پیرامون خود دارند، درخصوص شخصیت عبید و وجود مزارش در دزفول به حادثهای اشاره میکند که نشان از آشنایی گذشتگان خاندان او با عبید زاکانی و مرقد او دارد. محقق ارجمند محمّدحسین حکمتفر در کتاب انجمننامه چنین آورده است: بنابه اظهار علامه سیّد علی کمالی دزفولی قرآنپژوه معاصر در خاطرهای از اعقاب خود میگوید روزی در دزفول باران تند میبارید بهطوریکه بعضی از خانهها خراب شد و گلولای در کوچهها جاری شد. بعد از پایان باران و نشست آب در یکی از خانههای نزدیک به محلّه خراطان سنگ قبری مبنی بر اینکه مدفن عبید زاکانی است، نمایان شد؛ درواقع اشاره علامه به همین خانهای است که از دیرباز مورد توجه عامۀ مردم دزفول بوده است. از علما و شخصیتهای فرزانهای که در رفتن به زیارت عبید هرگز کوتاهی نکرده است.
حضرت آیتالله سیّد علی سیّدی
فرهیخته معظّم آقای عبدالعظیم فنائی دزفولی که درحالحاضر ایام کهولت سن را سپری میکند در خصوص مزار عبید و توجّه عدّهای از شخصیتهای فرزانه دزفولی به صحت وجود مزار عبید زاکانی در این مکان و اهتمام حاضرین به روشن کردن شمع و قرائت فاتحه اشاراتی هر چند مختصر کردهاندکه درخور توجه است، مرحوم پدرم میرزا عبدالنبی فنائی در یک جمع دوستانه که بر مزار عبید گرد آمده بودند گفت: قبلاً نیز چند مرتبه به اتّفاق مرحوم «حضرت آیتالله سیّد علی سیّدی» قطبالعارفین و دیگر شخصیتها بدین مکان آمدهام، بزرگان بر مزار گمنام این شاعر بزرگ فاتحه خوانده، شمعی میافروختند و دربارۀ شخصیت عبید معتقد بود که «بهطور یقین محل دفن عبیدزاکانی درهمین مکان است».
شرح زندگانی آیتالله سیّد علی سیّدی
عالم ربانی و عارف کامل صمدانی قدوهالعارفین و شمسالمتاّلهین افضل العلماء الربانین جامع المعقول مروج الشریعه و الطریقه صاحب اسرار سرمدى حجهالحق آقاى سیّد على (سیّدی) دزفولى قدس سره العزیز پنجمین فرزند ذکور حضرت قطبالعارفین و اعلم المجتهدین حاج سیّد محمّدرضا (نورالدین) دزفولی قدس سره و همشیرهزاده حضرت کاشف دزفولی بود. در تاریخ 1296ه.ق در دزفول متولد شد. بیش از چهار سال از سن مبارکش نگذشته بود که از نعمت پدر که صاحب ولایت تامه و مسند شریعت بود، محروم شد. در اثر سعی و مجاهدت والده ماجدهاش که زنی عالمه و عارفه بودهاند به تحصیل علوم پرداخت. نظر به اینکه حضرت سیّد دارای فضائل و ملکات فطری و استعداد فوقالعاده بودند، از همان اَوان طفولیت و صباوت به تحصیل علوم رسمی با کمال جدیت سرگرم بود. نزد مجتهدین درجه اوّل از قبیل: آیتالله انصاری، آیتالله معزی و آیتالله امام دزفولی تلمذ میفرمود تا به درجه اجتهاد رسید. حضرت سیّد اصولاً از همان زمان طفولیت بر دنیا و زخارف آن پشتپا زده حتی حقالارث خود را به دیگران بخشید و خود به تعمیر دل و تزکیه نفس پرداخت. سیّد به عتبات عالیات مسافرت کرد و از در دریای فیاض ائمه اطهار علیهمالسلام و همچنین از روح مبارک والد خود که در نجف اشرف مدفون بود، برای موفقیت در امور معنوی و راهنمایی بر طریق حق همت گماشت. از آن تاریخ به بعد انقلاب حال و پیشرفت روحی و تمایل حضرت سیّد به معنویات و معرفت به حق بر عموم آشنایان کاملاً آشکار و هویدا میگردد. حضرت سیّد ریاضات فوقالعاده کشیده و از همه چیز گذشت. هدفش فقط حق و حقیقت بود و به مقامات عالی رسید. از مصاحبت با خلق ممکن بود او را از خدا غافل سازد احتراز داشت و با اهل ذوق و عرفان و اهل علم سرگرم بود. حضرت سیّد با اینکه مقام عالی و عرفان را دارا و به مراحل کشف شهود اسرار الهی رسیده بود هیچگاه ادعایی نداشت. عقیدهاش درباره خویش این بود که تا آخر عمر از هر خرمن خوشهای چیند و فیضی برگیرد، با اینکه خود دریای فیض و رحمت بود. در تفسیر آیات قرآن و احادیث اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام از طریق فلسفه و عرفان که صحیحترین طریق تفسیر است بی نظیر بود. سیّد از همان دوران جوانی که به تحصیل و تکمیل علوم ظاهری اشتغال داشت زیرنظر بزرگان و مشایخ بزرگ به تزکیه نفس و سیر و سلوک مشغول بود و به مقامات عالی رسید. با اینکه خلافت تامه از طرف چند تن از بزرگان و مشایخ را داشت؛ معذلک محض اکمال مقامات خویش در اواخر عمر از طرف حضرت قطبالاقطاب وحیدالاولیاء آقا میرزااحمد عبدالحی مرتضوی قدس سره العزیز فیوضاتی دریافت کرد. گویا زبان حال حضرت سیّد به این شعر مترنم بود.
وحیدم چه سرمست وحدت کند | هم آنجا نهم سر بکوی وحید |
حضرت سیّد به خط کوفی کاملاً آشنا و از علم کیمیا (شیمی فعلی) و علم اعداد (جفر) کاملاً با خبر بود؛ ولی از عمل به آن استنکاف داشت. حضرت سیّد در مصائب و شدائد چنان حالت رضا و تسلیم از خود نشان میداد که ناظرین از این حال تعجب میکردند. قیافهای داشت بسیار محتشم و جذاب محضرش محضر فیض و رحمت بود. هرکس گذرش به محضر آن حضرت میافتاد به اتمام هموم و غموم به یاد خدا میافتاد و اندوهش به نشاط تبدیل میگردید. در مصیبت دو فرزند جوانش تبسم و نشاط عارفانه از سیمای مبارکش دور نشد و حالت وقار و صبر و شکیبایی را تغییر نداد. حضرت سیّد نه سال آخر عمر خود را در اثر فلج بودن و بیحسی اعضاء زمینگیر شد و در تمام این نه سال تبسمهای عارفانه از سیمای او دور نشد و در تمام مدّت نقاهت محضرش به همان منوال گرم و دلربا بود. اهل دل از خدمتش فیض میبردند. این مرد بزرگ هیچگاه از درد نارضایتی از خود نشان نمیداد. چهار سال قبل از ارتحال حضرت سیّد زوجه با وفا و خدمتگزار واقعی او از دنیا رخت بربست و این مرد وارسته و بزرگ از لحاظ پرستاری و محرم در مضیقه افتاد. حضرت سیّد بر حسب کشف و شهود که بر اهل حق و ایقان روشن شده بود. چند سال قبل از ارتحال مقام حضرت شاه نعمتالله ولی را دارا بود مشروح حالات حضرت سیّد در رساله مشکوه الفؤاد مندرج است. حضرت سیّد در تاریخ هفتم محرم الحرام 1376 ه. ق پس از چند نوبت تب، دعوت حق را لبیک و روح پر فتوحش به پیشگاه حرم کبریایی پرواز کرد. قبل از ارتحال قلب مبارکش بهسرعت تمام به ذکر تهلیل مشغول بود و پس از ادای سه بار کلمه (لبیک، لبیک، لبیک) و آمدم، آمدم، آمدم قالب تهی و به حق پیوست.
جناب حاج عظیم فنائی
استاد فرهیخته جناب حاج عظیم فنائی فرزند عبدالنبی فنائی که به چندین واسطه از اولاد پاکِ زهیربن قین، مجاهد و مدافع حریم اباعبداللهالحسین است. جناب عظیم فنائی در 16 شوال سال 1352ق مطابق 12 بهمن 1312ش در دزفول و در میان خانوادهای فاضل با پیشینۀ دانشپرور دیده به جهان گشود. از همان اَوان کودکی تحت نظارت پدر علوم جدید را فراگرفت و در مدارس اهواز مشغول به تحصیل شد. با سپری کردن دو دوره تا پایان ششم در علوم انسانی و کسب نمرات بالا تحصیل را با موفقیت پشتسر گذاشت؛ اما به دلیل محدودیت سنی سعادت ادامه تحصیل در دانشگاه را نداشت. با همۀ این اوصاف نامبرده به مطالعه پرداخته و با علما و فضلای نشستوبرخاست داشته است. با قرآن آشنا بود و در آموزش و خواندن قرآن تسلّط داشت. وی کتابی گویایی از حوادث رفته بر خوزستان است. دانایی ایشان نشئت گرفته از مطالعۀ مدام ایشان در کتابخانه شخصی خودشان است. وی انسانی فرهیخته و مسلّط به علوم انسانی است. اگرچه باید معترف بود در خانوادهای که شبوروز با کتاب و کتابت سر و کار دارد و در یک مقطع بیش از پنجهزار نسخه کتاب را تنها برای یک شخص صحافی کرد. این بیانگر فرزانگی و مطلع بودن از منابع است. استاد با کهولت سن در دزفول مورد احترام اهل تحقیق و ارادتمندان به علم و اخلاق است. روزانه مردم دزفول از همۀ طبقات پیدرپی ضمن حضور درِ منزل یا تماس تلفنی به انجام استخاره به دست مبارک ایشان مداومت دارند. تنها اثر مکتوب نامبرده نوشتن مقدّمهای پیرامون نقش داستان و قصّهگویی از منظر قرآن و نقش آن بر کتاب قصههای قدیمی دزفولی اثر خوشمغز است.
سیّد فاخر قاضی
وی فرزند سیّد محمّدباقربن سیّد موسیبن سیّد محمّدعلیبن سیّد محمّدبن قاضی مجدالدین، تولدش در سال 1313ق در دزفول بود. از علمای عصر خود و اهل وعظ و منبر و ارشاد بود. در مسجد سیّد صدرالدین ظهیر امام جماعت بود. مدّتی در مسجد جامع شوش دانیال امام جماعت و در شرایط نامساعد آن دیار به ارشاد و تبلیغ پرداخته است. مشی زندگی ایشان زاهدانه و عارفانه بود و پیوسته میفرمود: بهره ما از دنیا چند گز چلوار و دو متر زمین و دیگر هیچ. اصل زندگی در دنیا عمل صالح است. تحصیلاتش را در دزفول در محضر آیتالله آقا شیخ محمّدمهدی بیگدلی و مرحوم حاج سیّد مهدی داعی و حاج شیخ عبدالحسین معزی فراگرفته است. سالها از طریق منبر و خطابه به ارشاد پرداخت. در زمان رضاخان یکی از رؤسای ذیربط دزفول از مرحوم آقا سیّد فاخر قاضی رسماً دعوت و تقاضا میکند که چون شما و اجدادتان از قدیم عهدهدار امور شرعی و اجرای عقود مختلف مثل ازدواج و طلاق و سندنویسی بودهاید، استبعادی ندارد اگر قبول کنید و همکاری نمایید، امتیاز دفتر ثبت ازدواج برایتان صادر نماییم. این امر اقدامی شایسته است. مرحوم سیّد فاخر قاضی در جواب میگوید: من از درِ خانۀ امام حسین(ع) به درِ خانه یزید نمیروم و من روضهخوانم و خداوند هم رازق ذاکر سیّدالشّهدا است. رئیس مزبور از شنیدن این سخن حرفی نمیزند. از نظر اخلاقی مردی حلیم و متقی و صبور و سلیمالنفس و متواضع و اهل شکر و سپاس از پروردگار بود. در سال 1352 ه ش در سن 80 سالگی فوت کرد. مدفنش در شهیدآباد دزفول است.
سیّد محمّدباقر قاضی
سیّد محمّدباقر قاضی فرزند سیّد موسیبن سیّد محمّدعلیبن سیّد محمّدبن قاضی مجدالدین از علمای اعلام و برجستگان فقه و ادب و فضل بوده است. چهرهای متقی ادیب و شاعری ذوالسانین و قاضیالقضات بوده که تحصیلات مقدماتی را در دزفول فراگرفته و برای ادامه تحصیل به اصفهان عزیمت نموده و مدّتها در آنجا اقامت داشته است. در مراجعت از اصفهان شأن قضا و حل مشکلات مردم را به عهده داشته است. به دادرسی و دادخواهی و رتقوفتق امور شرعی و حل مشکلات و معضلات حقوقی و قضایی مردم در دزفول پرداخته است. لقب قاضی در این خاندان نهتنها اسمی است؛ بلکه رسماً از مشاغل رسمی این خاندان بوده است. مادرش از خاندان شیخالاسلام بوده است. ایشان جدّ مادری آیتالله سیّد مجدالدین قاضی اوّلین امام جمعه شهرستان دزفول بعد از انقلاب اسلامی و کهنترین شخصیت سنی در مجلس خبرگان رهبری بود. وفات ایشان در سال 1322ق اتّفاق افتاد.
منابع
1. افشار سیستانی، ایرج، یادگارهای خوزستان باستان، چاپ اوّل، تهران: انتشارات روزنه، 1381.
2. اوحدین کرمانی، حامدبنابیالفخر، مناقب، تصحیح و حواشی بدیعالزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347.
3. جمعی اهل خانه و خانواده، مشکوهالفؤاد، تهران: چاپخانه فردوسی، 1377.
4. حکمتفر محمّدحسین و حسین نصیرباغبان، عارفی بر خرابههای جندی شاپور، چاپ اوّل دزفول: انتشارات دارالمؤمنین، 1394.
5. راجی، علی، تاریخ علما و روحانیت دزفول، جلد اوّل، چاپ اوّل، قم: انتشارات زائر، 1382.
6. هرتسفلد، ارنست امیل، ایران در شرق باستان، مترجم همایون صنعتیزاده، ویراستار زهره بهجو، چاپ اوّل، کرمان: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دانشگاه شهید باهنر، 1381.
نویسنده: دکتر عبدالامیر مقدمنیا
ویراستار: فریده آرامیده
20بهمن1399
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت دوم ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا درج شده در ماهنامه فرهنگ رامهرمز بهمن ماه 1399 شماره 61
http://www.sobhemellatnews.ir/fa/News/57002/