کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت اول ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
بزرگنمایی:
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت اول ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
تحلیلی بر عصر عبید، ورودش به دزفول، حوادث سپریشده و سایر مطالبی که خواندنش خالی از لطف نخواهد بود .
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت اول ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا
معرّفی کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول
مقدّمه
شهرستان دزفول در موقعیت جغرافیایی ویژه بنا شده است. از جهت شیبهای طبیعی و درّههای اطراف خود بهسان دژی مستحکم و طبیعی است که امنیت را برای افراد حاضر در این سکونتگاه خدادادی فراهم کرده است. این ویژگی از یک طرف با دیوارههای کشیده، مرتفع و ناموزون از سنگ قلوههای شنی گداخته «گنکومرا» بر دو طرف رودخانه مشرف بر جریان تند آب موجبات طراحی و به اجرا گذاشتن مستحکمترین پل آجری جهان را با قدمتی هزاروهشتصد سال میسر کرده است. شهر دزفول بر صفهای طبیعی و نیمههموار است. با امکانات و مواهب موجود چون دشت حاصلخیز، خاک مناسب، جریان رودهای فصلی و دائمی، آفتاب خشک با شدّت بالای پنجاه درجه، کانیهای معدنی و... است. اطراف آن مملو از نعمتهای خدادادی است که برای سکناگزینان در دل خود فراهم کرده است. خواهناخواه این بستر مهیاشده افراد بیشماری را به طرف خود جلب کرده و موقعیت زندگی مشحون از نعمتهای خدادادی را برای همه میسر کرده است.
خلقوخوی، تساهل و تسامح در کنشهای رفتاری مردم دزفول
اقوام متعددی از لر، بختیاری، عرب و دیگر طوایف خرد و کلان به این شهر تاریخی مهاجرت کردهاند که نشان از رشد فکری و همزیستی مسالمتآمیز مردم فرهنگدوست دزفول دارد. تنها در مواجه با افکار پریشان، احوال و تفکرات کفر و الحاد، ستم مستبدان، سرکشی زورمدار قاطعانه ایستاده و به مقابله برخاستهاند؛ درواقع پدیده تساهل و تسامح در فرهنگ و باورهای اعتقادی مردم نشان از خردورزی و منش تعقلگرایانه آنهاست. به گونهای که در مواجه با مذاهب متعدد شریعت در طول تاریخ و دینهای توحیدی گواه روشن از برتری اندیشه حاکم بر احساساتشان است. نمونۀ واضح آن را با حضور مسیحیت تا اواخر قرن چهارم، سکونت چند صدساله و مسالمتآمیز مندائیان تا اواخر عصر قاجار بهخوبی میتوان ملاحظه کرد. همه اینها نشان از بالندگی و روح والا و متمدن مردم این سامان دارد. به گونهای که خصایص رفتاری مردم این دیار به خونگرمی، غریبپرستی و دستگیری از درراهماندگان شهره آفاق است.
ویژگیهایی چند سبب شد تا دزفول بهعنوان زیستگاه و ملجأیی مناسب برای فضلا و نوابغ بیشمار باشد تا به دور از غوغاسالاری دولتهای زمانه زندگی آرام خود را سپری کنند. اگر بخواهیم اهمیت این برتریها را برشماریم از برجستهترینترین آنها شرایط زیر را میتوان تشریح کرد:
در وهله نخست، برترین ویژگی حضور طبیبان و علوم برجامانده از مکاتب گندی شاپور در دیار دزفول در کنار سایر امکانات میتوانسته سببساز و علت آن باشد تا در این نقطه با نازلترین هزینهها خود را درمان و به حیات روزمره خود ادامه دهند. تا اواخر عصر قاجار افراد بسیاری از اقصی نقاط دور و نزدیک، (از کربلا و نجف در عراق، شادگان و هندیجان در کنارههای خلیج فارس، از فریدن تا خرمآباد و مخصوصاً شهرهای جنوبی استان ایلام) برای درمان به دزفول میآمدند. از موهبت معالجه و امکانات درمانی استفاده میکردند. وجود محلّههایی خاص برای امر درمان و رفع بیماری نظیر «درّه حَجْمَه وَنون»، «محلّه دَلاکون»، «محلّه دَس جا آرون»، «راس دَقَه زَنون» و... گواه بر این ویژگی منحصربهفرد است
مسیر دریایی جاده ابریشم از حوزه آبی خلیج فارس و نیز از بندر مهرویان (هندیجان) بهسمت رامهرمز، شوشتر، دزفول، خرمآباد و... میگذرد. این مسیر دریایی راه کاروانهای تجاری و مسیرهای ارتباطی را برقرار میساخت. آشنایی و بیتوته کردن در این منازل میتوانست برای نوابغ فرصت، تجدید قوا، آسودن و پناه گرفتن را مهیا کند. در بسیاری از پژوهشها به این مسیرهای تجاری اشاره شده است.
وجود بقاع متبرکه و بناهای احداثشده منسوب به فرزانگان، شخصیتهای تاریخساز و نامآور است که از عهد باستان تا دوره ورود اسلام و اعصار بعد آن تا قرون اخیر نشان از تلاطمات روز و روزگاران و حوادث رفته در گذشته این دیار دارد؛ برای مثال از عهد باستان وجود زندان مخوف «گیلگرد» دربند بودن شاهزادگان ساسانی، نُجبای ارمنی در این دیار از پیش از اسلام منسوب به قلعۀ فراموشی را میتوان اشاره کرد. شخصیتهایی نظیر محمّدبن جعفر طیار،
محمّدبن موسی کاظم، دعبلخزاعی، جابربنعبدالله انصاری، یعقوب لیث صفاری مؤسس سلسلۀ صفاریان، شیخ اسماعیل قصری، حضور نجمالدین کبری، خواجه علی سیاهپوش، خاندانهای سرشناسی چون شیخ بهایی، حکمرانان گرجی عهد صفویه، شیخ ابوالقاسمبن رمضان بلخی جوزی، بابا رکنالدین ولی، معزالدین معزی قاضیالقضات عهد افشاریه، خاندان زندیه، و... هر کدام از این افراد دفتری از راز و رمز تاریخ را در دل خود پنهان دارد.
نگاهی گذرا بر حوادث و آثار مکتوب دیار دزفول
وجود مدارس و مکتبخانههای متعدد از دیرباز در شهر دزفول نشان از رونق علوم نقلی وگواه بر رشد معارف دینی دارد. از جمله سرآمدترین آنها اتاق شیوخ انصاری و اتاق آقامیر است و حوزههای علمیهای چند اهتمام به فراگیری علوم اسلامی و فقه را در کارنامه درخشان خود دارند. در این حوزهها توجه وافر به دروس شریعت شده است. شخصیتها و فرزانگان عالم نظیر خاتمالفقها و المجتهدین شیخ مرتضی انصاری مثال بارز آن به شمار میآید؛ اما در مقابل با رشد فزاینده علوم نقلی، خبر و نشانهای از علوم عقلی مشاهده نمیشود و اثر قابل ارائهای یافت نمیگردد. بعد از افول مرکز گندی شاپور در این دیار هیچ دلالتی بر فروغ مجامع علمی بهصورت مدرسه و یا آموزش استاد و شاگردی یافت نمیشود تا زینتبخش رشد استعدادهای بشری در این نقطه را ادعا کند.
تذکرهنویسی، جغرافیا، علم هندسه با توجه به رشد صنعت معماری سنتی، علم مکانیک در چرخش سنگ آسیابهای آبی و قدرت انتقال آب با علم هیدرولیک هیچ جایی به ثبت نرسیده است. اگرچه آثار آنها به وفور هویدا است؛ اما از مکتوبات هیچ خبری نیست. آموزهها بر اساس دیده بصری است و در کار عملی از فرد به فرد دیگر صورت پذیرفته است. به همین دلیل از دوسه نسل پیشتر از نبوغ آنها خبری در دست نیست.
وجود بنایی عظیم خشت و آجری در روستای حسینآباد از بخش سنجر با عنوان تاجالعارفین است. این بنا مدفن عارف بزرگ عصر و زمان خود که جز القاب برجایمانده، نام و هویت وی نامشخص و در هالهای از ابهام است. مدفن شاعر بزرگ عرب دعبلخزاعی تا همین دهههای اخیر چندان آشنا و مورد توجه محافل ادبی و مجامع فرهنگی نبود. دقیقاً پیش از انقلاب اسلامی (دهۀ پنجاه) و در سفر تحقیقاتی زنده یاد احمد اقتداری این مکان شناسایی شد و رسانهها به آن توجه کردند.
اغلاط موجود در نامگذاری حوزههای جغرافیایی خوزستان
توجه نداشتن به نگارش دقیق حوزههای استحفاظی مناطق مختلف خوزستان در ثبت آثار و ابنیههای منسوب به اشخاص و جریانهای تاریخی توسط سیاحان چهره بسیاری از فرزانگان را در هالهای از ابهام فرو برده است. از جمله علیبنمهزیار اهوازی حال آنکه هندیجانی (مهرویان) است، محمّدبن زیدبن عبداللهبن حسنبن زیدبن امام حسن(ع) آخرین بازمانده قیام ابوالسرایا و از بازماندگان سرسلسلۀ علویان طبرستان در اهواز! در صورتیکه در سیوپنج کیلومتری شرق دزفول در شهر گتوند واقع شده است. مرکز بزرگ علوم پزشکی گندی شاپور از سیصد سال قبل از اسلام در عصر ساسانیان تا چهارصد سال پس از حیات اسلام بهعنوانِ بزرگترین مرکز دانشگاهی علوم مختلف خاص طب در حوزۀ اهواز معرفی شده است! حال آنکه نُه کیلومتری جنوبغربی شهر باستانی دزفول است.
مسیر بندار سوبیون از طرف مسجد یتیمه
درج نکردن صحیح اسامی و اماکن در دزفول
چرا شخصیتی فرزانه چون حضرت آیتالله حاج شیخ مرتضی انصاری خاتمالفقها و المجتهدین که پدر، مادر، اجداد و تکتک اعضای خانواده محترمشان در دزفول سکونت دارند به شوشتری مشهور شده است؟! چرا شاگرد و همشهری وی عالم فاضل ملا حیدر را تُستری (شوشتری) لقب دادهاند و حاج شیخ اسدالله کاظمی عالم بیبدیل صاحب مقابیس را شوشتری معرفی میکنند. حال آنکه همگی و بسیار علمای این دیار که در دزفول نیز مدفون هستند به شوشتری مشهورند؟! علت اصلی آن چیزی نیست جز عدم شناخت دزفول در مجامع علمی، ناشناخته ماندن این دیار نزد خواص، حوزههای علمیه، حکام زمانه، بازارهای تجاری و از طرفی شهره بودن شهر قدیمی و چند هزارساله شوشتر که از عهد ساسانیان تا دوره قاجار به کرار مرکز حکومت جنوبغربی ایران بوده است که اضافه بر خوزستان مناطقی از استانها همجوار را نیز در بر میگرفته است. دزفول در مقایسه با شوشتر قصبهای به شمار میآمد؛ به همین دلیل فرزانگان این دیار در مواجه با سؤالکننده که کجایی هستید؟ میگفتند تُستری(شوشتری) و نیز تا پیش از انقلاب خود را اهوازی میخواندند.
در ثبت شخصیتهایی که به دزفول پناه آورده و یا سکونت اختیار میکردند، نامی از دزفول درج نمیشد مگر معدود منابع! چنانکه محل شهادت و مدفن شخصیتِ سرشناسی مانند محمّدبن جعفرطیار را شوشتر نوشتهاند. حال آنکه در پنج کیلومتری جنوب دزفول مدفون است؛ زیرا در آن زمان شهر دزفول از نظر وسعت و شهرت عالمگیر نبوده است. از طرفی حضور عرفا، اندیشمندان و شخصیتهای سرشناس علمی و حکومتی نظیر نوۀ شیخ بهاءالدین عاملی، معزالدین معزی قاضیالقضات حکومت افشاریه، ولیعهد محمّدصادقخان و مستوفیالممالک حکومت زندیه حسنخان زند، محمّدخان زند آخرین مدعی تاج و تخت سلسلۀ زندیه، دلالت بر دور بودن این ولایت از غوغاسالاری و امرای دولتی و دوری گزیدن از تنشهای سیاسی بوده است. نزدیک بودن به شهر شوشتر نماینده حکومت مرکزی در جنوبغربی ایران امکان کسب اطلاع از حوادث و رخدادهای جاری در اقصی نقاط قلمرو دولت وقت را میتوانسته میسر سازد. از طرفی عبور کاروانهای تجاری که خط سیری طولانی از بنادر جنوبی بهسمت شوشتر و از دارالمؤمنین شوشتر در اتصال به پل باستانی ساسانیان دزفول عملاً چهارراه عبورومرور در مسیر کاروانهای تجاری بهسمت جنوب، غرب و شمال را مهیا میکرد و اشخاص میتوانستند بهراحتی در لوای کاروانهای تجاری که مدام در تردد و آمدوشد به العماره، نجف، کربلا، کاظمین، بغداد باشند تا دورترین نقاط عالم آن روزگاران یعنی قاهر در مصر و مکه و مدینه در حجاز در کنار مراسلات بازرگانی رفتوآمدها را برای خواهان سهل و آسان کند.
شرایط مطلوب و اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و جغرافیایی دزفول که در آن زمان از توابع شوشتر بود، میتوانسته عبیدالله زاکانی را در فاصله گرفتن از امرای حکومتی و دوری گزیدن از شرایط سخت حاکم بر سرزمین فارس (بر اریکه قدرت تکیه زدن مظفریان) برای رفتن به بغداد ترغیب کند. این اوضاع نابسامان، تهیدستی، فقر و مقروض بودن او را واداشت در دورۀ پیری که فزون از هشتاد و شاید بیشتر بود، برای او موقعیتی را فراهم کند تا بتواند سختی و مشقات کورهراههای صعبالعبور را پیموده به توقف در دزفول در جوار ایل، تیره و طایفه خانوادگی خود خفاجه که در اطراف دزفول بودند، بیتوته نماید. چنانکه در کمتر از صدمتری مزار فعلی عبید، در منطقۀ همجوار آن اعراب با نام و نشان مجدم (مقدم) «بِنْدارِ مُقَدَمیون» ثبت شده و باقی مانده است
محدودهای محلهی لوریون
بنیخفاجه قبل از اسلام
بنیخفاجه قبل از اسلام در آبادیهای جنوبشرقی مدینه سکونت داشتهاند و ظاهراً به علت نبردهایشان با قبیله حنیفه تا سرزمین یمامه، مرکز نجد، نیز پراکنده شدند. اصفهانی از نویسندگان سده سوم، مسکن اعراب خفاجه را در محدوده وادی بِیشَه و رَنْیَه که اوّلی از کوههای یمن و دومی از کوهَهای سراه در تهامه سرچشمه میگرفته ضبط کرده است. این گزارش درواقع پراکندگی خفاجهها را درمحدودههای جنوبیتر تا همسایگی یمن نشان میدهد.
کوچ جمعی خفاجه به عراق
ظاهراً بروز فتنههای قرامطه در نیمۀ نخست سده چهارم در یمامه، موجب کوچ جمعی خفاجهها به شمال و ورود آنها به عراق شد. اینان در اواخر این سده در سایه کفایت رؤسای خود، ثَمال و فرزندانش، در کوفه و حوالی آن به قدرت دست یافتند. با این همه قدرت خفاجه در سال 391 با حمله حاکم عُقَیلیِ موصل (از عموزادگان بنیخفاجه)، به کوفه موقتاً افول کرد و اینان ناچار شهر را ترک کردند و روانه مناطق شام شدند.
خفاجیه در منابع تاریخی
طبق آنچه در منابع تاریخی آمده است. خفاجیه در اصل قریه کوچکی از آبادیهای قبیلۀ بنیخفاجه در جنوب خوزستان بوده است؛ به همین سبب نام قریه را خفاجیه میگفتند که در طول تاریخ پس از گذشتن از فرازونشیبها دیگر عملاً خفاجهای وجود ندارد.
سیّد محمّدعلی امام تستری( شوشتری) دربارۀ وضعیت جغرافیایی خفاجیه در کتاب تاریخ جغرافیایی خوزستان مینویسد: «بلوک خفاجیه در شمال حویزه واقع است و شهر خفاجیه تا یکصد سال پیش قریه کوچکی بوده است که از بنای عشیرهای از بنیخفاجه که در قدیم در آن سکنی داشتهاند و از این جهت آن را خفاجیه مینامیدند و پس از استقلال طایفه بنیطرف از زیر دست موالی حویزه، مرکز مشایخ طایفه قرار گرفت و مردم بسیاری در آن سکنی گرفتند و کمکم شهری شد و اکنون مرکز حکومتی ولایت شد. دوایر مالیه و امنیه، صحیه، معارف، پست و تلگراف و تلفن درآن دایر شده است. مرکز شهرستان دشت میسان در هفتادوپنچ کیلومتری شمالغربی اهواز قرار دارد که رود کرخه از آن میگذرد.»
عباس میریان نیز در جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان، درباره خفاجیه مینویسد: «شهر خفاجیه در شمال حویزه قرار دارد و یکصدوپنجاه سال پیش قریه کوچکی بود از آبادیهای قبیله بنیخفاجه که این قبیله در آنجا اسکان یافته بودند، از این جهت آن را خفاجیه نامیدهاند.» فرهنگ جغرافیای ایران جلد ششم و لغتنامه دهخدا دربارۀ خفاجیه متفقالقول بوده میگویند: شهر کوچک خفاجیه مرکز شهرستان دشت میسان(سهل میسان) است. این شهر در هفتادوپنج کیلومتری شمالغربی اهواز و کنار رودخانه کرخه واقع و مختصات جغرافیایی آن چنین است: طول چهلوهشت درجه و ده دقیقه، عرض سیویک درجه و سیوسه دقیقه و هشت درجه و ده دقیقه.
خفاجیه تیروتبار عبیدالله زاکانی
عرب از همان ابتدای حیات طبیعی و اجتماعی خود پایبند به مناسبات قبیلهای و مطیع آداب و سنن رایج و حاکم بر ایل و تبار خویش است؛ درواقع عرب همیشه تلاش بر آن داشته در پناه جامعه قبیلهای خود اسباب آسایش، حق و حقوق و امنیت خود را فراهم و تضمین نماید. این وضعیت با همۀ ویژگیهای مثبت و منفی خود در عصر طلوع آفتاب عالمگیر اسلام با مدیریت پیامبر(ص) بهعنوانِ یک ویژگی مثبت و برگ برندهای در حمایت همه جانبۀ و یکپارچه افراد قبیله از پیامبر(ص) نهضت اسلامی و به اجرا بردن موازین شریعت مقدّس اسلام؛ عملاً امتیازی ویژه در شتاب دادن به توسعه و تحقق جامعه اسلامی بوده است.
عرب در هرحال اتصال خود به طایفه را فرصتی مغتنم در پناه گرفتن و تجدید قوای برای خود محفوظ و میمون میدانند. قطعنظر از حسِ نژادپرستی، این حرکت در وجه حمایت از ضعیفان، درراهماندگان، آسیب پذیرفتگان اعضای قبیله از هرگونه خطر یا آسیبهای احتمالی از ناحیه هنجارشکنان محیطهای اجتماعی بسیار خردمندانه و نیکو است.
آیا عبید در دوران کهولت سن و خروج از فارس به عزم رفتن به بغداد میتوانسته در مسیر عبور خود از شیراز به شوشتر و در ادامه در دیار دزفول و در جوار محلّهای منسوب به اعراب مجدم با نام «بِنْدارِ مُقَدَمیون» به جهت نزدیک و حضور اعراب در غرب پل باستانی ساسانیان و در جنوب و جنوبغربی دزفول توقف کرده باشد و بسا با نزدیک و آشنا ساختن خود از حمایتهای طوایف خفاجیه بهرهمند شده باشد؟
قدر مسلم عبید در دوره فقر، تنگدستی، مقروض بودن و استیصال از وضع بد معیشت زندگانی خود، بهترین گزینه را میتوانسته سکونت در حوزۀ جغرافیایی در نظر گرفته باشد که نسبتبه سایر مناطق قلمرو ایران (عصر ایلخان) در آرامش و از آسایش معیشت مناسبی برخوردار بوده باشد. احتمال اینکه عبید با وجود تلاطم و ناامنی حاکم در دیار عراق به جهت حضور مغولان، نابودی خلفای عباسی، عدم ثبات کامل در آن سرزمین و پراکنده شدن علما و فرزانگان عراقی به سایر مناطق نظیر حضور عالم عارف و فاضل ارجمند رجب برسی به شهر دزفول، به قتل رسیدن شهید اوّل محمّد مکی در بغداد و... راه بغداد در پیش گرفته باشد.
ظاهراً بروز فتنههای قرامطه در نیمۀ نخست سده چهارم در یمامه، موجب کوچ جمعی خفاجهها به شمال و ورود آنها به عراق شد. اینان در اواخر این سده در سایه کفایت رؤسای خود، ثَمال و فرزندانش، در کوفه و حوالی آن به قدرت دست یافتند. با این همه قدرت خفاجه در سال 391 با حمله حاکم عُقَیلیِ موصل (از عموزادگان بنیخفاجه)، به کوفه موقتاً افول کرد و اینان ناچار شهر را ترک کردند و روانه مناطق شام شدند.
وضعیت جغرافیایی محل دفن عبید
ایران در قرن هشتم
در قرن هشتم هجری که مصادف با زوال حکومت ایلخانی بود، ایران یکی از دورانهای بیثبات تاریخی خود را پشت سر میگذاشت. در این دوران، همواره حس ناامنی وجود داشت. همه چیز کوتاه مدت بود و جنگهای مداوم رخ میداد. جکومتها عوض میشد و در یک کلام میزان ناپایداریها به اوج خود رسیده بود. ناامنی و خشونت گسترده، برتری یافتن افراد دونپایه، پریشانی احوال مردم، شکایت از اوضاع زمانه و میگساری بیشتر از همه در دیوان شعرای این دوران بازتاب یافته است. مطابق دیوان شعرا، در قرن هشتم مردم به لحاظ روحی و روانی در اضطراب و نگرانی به سر میبردند. به گفتۀ آنها، مردم در این زمانه شاد نبوده و غم همدمشان بود. بهزعم آنها در این شرایط مردم انزوا پیشه کرده و به امید گشایشی در آینده هستند؛ همچنین بسامد واژگان منفی و خشونت بار در دیوان آنها بالاست.
وضعیت شهر شیراز در زمان مبارزالدین محمّد مظفری
امیر مبارزالدین محمّد مظفری مانند پدرش، شرفالدین مورد احترام و توجه اولجایتو و ابوسعید ایلخانی بود و ابوسعید راهداری عراق عجم را به او داد. پس از مرگ ابوسعید در سال 736ق استقلال امیر مبارزالدین محمّد در یزد آغاز شد. او در سال 741ق کرمان را تصرف کرد. در همین دوران، شیخ ابواسحاق اینجو به مناطق تحت حاکمیت امیر مبارزالدین مظفر حمله کرد و در سال 751ق طی لشکرکشی که به یزد داشت، حدود چهارماه آن منطقه را محاصره کرد؛ اما چون زمستان فرا رسید به سبب قحطی نتوانست آن شهر را تصرف کند. ابواسحاق اینجو دائماً سعی میکرد به هر وسیلهای که شده، یزد و کرمان را تصرف کند و در این راه اغلب به حیله و تزویر نیز متوسل میشد. امیر مبارزالدین محمّد که تا این زمان ضمن دفاع در برابر حملههای امیر شیخ ابواسحاق به تحکیم اساس دولت خود میپرداخت، درصدد برآمد تا فارس را ضمیمه متصرفات خود کند؛ ازاینرو در سال 754ق موفق شد پس از شش ماه محاصره شیراز آن را از سلطه شیخ ابواسحاق اینجو بیرون آورد. مبارزالدین محمّد در تصرف اصفهان، کرمان، آذربایجان و لرستان لشکرکشی کرد و بهجز کرمان که به طول انجامید، تمام مناطق را به فرمان خود درآورد. ظاهراً در آن دوران خوزستان در آرامش به سر میبرد.
شکلگیری دولت آلمظفر در فارس و اصفهان
امیر جلالالدین مسعود اینجو در فارس حکومت میکرد؛ وی برادرش شاه شیخ ابواسحاق را به سال 748ق برای تصرف یزد و کرمان به آن سوی فرستاد. مبارزالدین در یزد از وی استقبال کرد و او به کرمان رفت؛ اما در مراجعت کوشید تا یزد را در تصرف خود درآورد که توفیق نیافت و کار بدون نبرد خاتمه یافت. آلمظفر یزد را در تصرف خود نگاه داشتند. در سال 751ق و 752ق نیز حملاتی از سوی شیخ ابواسحاق به یزد و کرمان صورت گرفت که کاری از پیش نبرد. مبارزالدین که خود را نیرومند یافت، در سال 753ق به سوی شیراز حرکت کرد و این شهر را به محاصره خود درآورد. وی توانست پس از مدّتها محاصره شیراز را در سال 754ق تصرف کند.
وفاداری مردم فارس در طرفداری از شیخ ابواسحاق
شیخ ابواسحاق که از باز پسگیری فارس ناامید شده بود، به اصفهان رفت. بهدنبالِ آن مبارزالدین فارس را در اختیار خواهرزاده خود شاه سلطان گذاشت و راهی اصفهان شد. فرزندش شاه شجاع هم که حاکم کرمان بود، با سپاهی عازم این شهر گردید؛ اما در همین زمان، هواداران شیخ ابواسحاق موفق شدند تا لشکری فراهم آورند و شیراز را از تصرف شاه سلطان آزاد سازند. این وضعیت دیری نپایید تا آنکه شاه شجاع به سوی شیراز تاخت و با قلعوقمع بواسحاقیان شیراز را در اختیار گرفت. این بار شاه شجاع موفق شد تا تمامی خزائن و داراییهای شیخ ابواسحاق را تصرف کند که در قلعهای مستحکم نهاده بود.
از آن سوی، مبارزالدین پس از آنکه مدّتی، اصفهان را در محاصره گرفت، ناکام به شیراز بازگشت و شیخ ابواسحاق نیز به سوی شوشتر رفت؛ درواقع ابواسحاق در لرستان با اتابک نورالورد پسر سلیمان شاه از اتابکان آنجا متحد شد و با نیرویی که وی در اختیارش نهاده بود، در گندمان اصفهان به مقابله با مظفریان رفت. مبارزالدین و شاه شجاع بهزودی در برابر او مستقر شدند؛ ولی ابواسحاق جنگ نکرده هراسان شد و به شوشتر رفت. در این زمان، اصفهان در اختیار امیر جلالالدین میرمیران بود. در سال 756ق بار دیگر آلمظفر اصفهان رامحاصره کردند؛ اما با گرفتن مبلغی سیم و زر به رسم نعلبها آن را ترک کرده به فارس بازگشتند. در سال 757ق بار دیگر مظفریان شهر اصفهان را محاصره کردند. این بار آن را به اشغال خود درآوردند. مبارزالدین به قصد انتقام از اتابک نورالورد، سفیر او قاضی قطبالدین را که به رسالت نزد وی فرستاده بود، بازداشت و خود در اواخر محرم 757ق عزم تسخیر لرستان کرد. اتابک نتوانست مقاومت کند و در حوالی شوشتر در قلعهای متحصن شد. یک سال بعد، شیخ ابواسحاق کشته شد؛ وی شکست خود را بیشتر از هرچیز، به دلیل اعتماد بیجایش بر اقوال منجمان میدانست و در پایان عمر میگفت: «چه ضایع عمری و بیحاصل روزگاری باشد که در تحصیل علم نجوم صرف شود.» بدین ترتیب با تلاشهای گسترده مبارزالدین محمّد دولت آلمظفر شکل گرفت.
عبید پس از مدّتی آوارگی، زمانیکه سلطنت شاه شجاع استقرار یافت، درست مانند آنچه درباره حافظ دیده میشود، به دربار شاه شجاع روی آورد و به ستایش او پرداخت.
شاه شجاع در سال785ق برای انتظام امور سلطانیه بدان سامان سپاه کشید. نامهای از اتابک شمسالدین پشنگ، فرماندار ایذج مبنی بر دستاندازیهای شاه منصور از شوشتر به ایذج دریافت داشت. شاه شجاع پاسخ فرستاد که پس از فیصله دادن امور سلطانیه، از راه لرستان عازم شوشتر خواهد شد. در آن حین، درد کهنۀ پای شاه شجاع که ناشی از آسیب در نبردهای پیشین بود، سر برآورده بود و شاه را در مِحَفّه (تخت روان) میبردند. شاه شجاع به سبب فشارهای فزایندهای که بر اتابک شمسالدین وارد میشد، برای رعایت کوتاهی راه، سپاه خویش را از میان کوههای زاگرس بهسمت خوزستان رهبری کرد و در میان راه، اتابک ملک عزالدین، حاکم خرمآباد را بهسبب ابراز تعلق به سلاطین ایلکانی، گوشمال داد و دختر او را به نوا (گروگان در قالب ازدواج) گرفت. از بدحادثه در آن زمستان برف بسیار بارید و در راههای کوهستانی، آسیب شدید به سپاه و شخص شاه رنجور و بیمار وارد شد و سلامت وی را مختل ساخت. چندانکه پس از رسیدن به شوشتر، غرضی که در خاطر داشت؛ یعنی برداشتن شاه منصور از آن شهر حاصل نشد و تنها دیداری میان پادشاه و برادرزاده رخ داد. شاه شجاع از شوشتر، سپاه را به سوی شیراز راند و در ادامۀ مسیر، سلامت جسمانی وی بحرانیتر شد و وصول اخبار موحش تهاجمات تیمور به خراسان و مازندران نیز ضرباتی سخت بر روان شاه بیمار وارد ساخت، چندانکه پس از وصول به شیراز، در روز یکشنبه بیستودوم شعبان سال 886ق در 53 سالگی (51 سالگی به تاریخ خورشیدی) و در مقطعی که کسی باور نمیداشت، وفات یافت.
اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر عبید زاکانی
در بررسی یک واقعه تاریخی یا شناخت ابعاد وجودی یک شخصیت تأثیرگذار، تحلیل اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن دوران از اهمیت والایی برخوردار است. قرن هفتم و هشتم وحشتناکترین دوران تاریخ ایران از نظر قتل عامها و کشتارها و ویرانی پیاپی است. ایرانیان در این دورۀ پر حادثه به اندازۀ تمام تاریخ گذشته و آیندۀ خود کشتار، شکنجه و غارت شدند و مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. هنر عبید در این است که چهرۀ تمام عیار اجتماع عصر خویش را نقاشی کرده است. عصر عبید عصر اختناق، فساد و تباهی و ویرانی و ناامیدی است. در آن دوره «هرجومرج سیاسی و عدم ثبات قدرت مرکزی وضع اخلاقی مردم را که خود نتیجه تسلط قوم وحشی و بیفرهنگ به انحطاط کشیده است. به قدری مفاسد اخلاقی شیوع و رواج پیدا کرده بود که شاهان مغول و امیران محلی علناً به فسق و فجور میپرداختند و اطرافیان آنان را تحسین میکردند و میستودند.» در برابر این اوضاع عبید گلهها و انتقادات خود را به صورت مطایبه و طعن و طنز اظهار کرده است؛ ازاینرو «عبید همه چیز و همه کس را دست انداخته است. ظرایف او بیدارکننده است. تبسمی که بر لبان او نشسته است بیشتر به یک نیشخند شبیه است و گاهی زهرخند. در بیشتر این نکتههای شیرین، تلخی رنج و غم نهفته است که چون آنها را مزمزه کنیم، درخواهیم یافت.»
احوال عبید زاکانی
آثار ادبی آیینۀ اندیشهها و باورهای عمیق نویسندگان و شاعران و گواه تجربهها و ژرفاندیشیهای ملّتهاست. خواجه نظامالدین (مجدالدین) عبیدالله زاکانی قزوینی متخلص به «عبید» از شاعران و نویسندگان متفکر و منتقد بزرگ ایران در قرن هشتم هجری است. علت شهرت وی به زاکانی انتساب او به خاندان زاکانیان است و زاکانیان تیرهای از عرب بنی خفاجه بودند. که به ایران مهاجرت کرده و در قزوین ساکن شده بودند. عبید در آغاز کار جزو وزراء و صدور بوده است، چون «صاحب معظّم» عنوانی است که در تاریخ اسلام و ایران به اهل صدارت و وزیران دادهاند و این نشان میدهد که در این زمان عبید شهرت بهسزایی داشته است. وضع زندگی او در آغاز حیاتش بهسبب انتسابش به خاندان اصیل و متمکن خوب یوده، ولی بعدها به سبب دگرگونیهای روزگار و شاید به علت اشتغالش به شاعری و نویسندگی آن هم از نوع متعهدانه و مخلصانه به عسرت و تنگدستی افتاده و کارش چنان سخت شده بود که به دنبال جوانمردی بوده تا او را از غم قرض نجات بدهد.
اماکنی که به نام عبیدزاکانی از آنها یاد شده است.
خوزستان با مرکزیت شوشتر در قرن هشتم
هجوم مغولان بهعنوانِ مهمترین حادثههای تاریخ ایران، تمامی ارکان و بنیانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آن روزگاران ایران را تحت تأثیر خویش قرار داد. این حادثه، دگرگونی بسیاری را در مسیر تاریخ سبب گردید و در هر زمینه از تاریخ نقش مؤثر ایفا نمود. پس از فروپاشی آلبویه، خوزستان همانند سایر مناطق ایران جزئی از حوزۀ نفوذ خلافت عباسی بود و تا حملۀ مغول وضع بر همین شکل باقی ماند. با سقوط بغداد به دست هلاکوخان مغول و پایان خلافت عباسی در سال 656ق خوزستان نیز تحت حاکمیت مغولان درآمد. پس از آن بازماندگان و نوادگان هلاکو ایلخانان به طور متناوب بر بخشهایی از خوزستان تسلط یافتند. این وضع تا حملۀ تیمور لنگ به سال 795ق ادامه داشت. از آن پس جانشینان تیمور بر خوزستان حکمفرمایی کردند.
در اکثر کتب و منابع محلی وضعیت سیاسی اجتماعی خوزستان در قرن هشتم از یک نوع آرامش و ثبات نسبی برخوردار بوده است؛ مخصوصاً نحوۀ برخورد حکمرانان مغول با اعتقاد و باورهای جامعه ایرانی و مهمتر از همه گرایش به مذهب تشیع باعث شد تا مردم با خیال آسوده به اعتقادات خود مشغول باشند؛ همچنین وضعیت مناسب اقتصاد اجتماعی حاکم بر منطقه سببساز ورود بسیاری از شعرا، عرفا، اندیشمندان آن عصر نظیر عارف عالم شیعی ملا رجب برسی، سیّد علی سیاهپوش، بابا رکنالدین ولی به دیار دزفول شود. شنافتن تیمور گورکانی به ملاقات سیّد علی سیاهپوش نشان از آرامش حاکم در این دیار به دور از غوغا و آشوبهای گسترده بر پهنه قلمرو ایران آن دوران دارد. حضور خواجه نصیرالدین طوسی در چرخۀ حکومت زمینۀ رشد و طلوع شیعه را میسر و امکانپذیر میسازد. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که ما شاهد جریانی با عنوان مشعشعیان را در میان قبایل عرب و آشوبهای که بعدها از این انحراف منطقهای را در برمیگیرد، شاهد هستیم. خوانندگان در این خصوص میتوانند به منابع اشاره شده در پاورقی مراجعه کنند.
در چنین دورانی شخصیتی فرزانه، به خوش نامی عبیدالله زاکانی قبح جامعه خود را برملا میکند و از این جهت کوشیده خنده و مسخرگی و گفتار و رفتار عصر خود را بازگو کند. عبید با سبک نویسندگی خاص خودش که ساده و شیرین و ممتنع است، توانسته خنده را بر لبان مردمی بنشاند که منتهای فقر و درماندگی بودند. یکی از بزرگان میگوید: «در مغربزمین سخت است مردم را گریاند و همچنین در مشرقزمین سخت است که مردم را خنداند.» یکی از کارهای عبید این است که به جنگ تابوهای اجتماعی رفته است؛ یعنی تابوشکنی کرده است. بیشترین طنز عبید و حافظ متوجه صوفیان است و این یک نوع تقدسشکنی است. کار عبید تلنگری به جامعه غفلت و خوابزده و غرق در اوهام و خرافات است که این کار او بسیار ارزشمند است؛ چراکه بسیاری از شاعران و نویسندگان با ناهنجاریهای جامعه همراهی یا حداقل سکوت کردهاند و یا سر تسلیم فرود آوردهاند؛ ولی عبید زاکانی با آنها همراهی نمیکند بلکه قبح و زشتی آنها را برملا میکند. شاید ابتکار و نوآوری در خلق معانی و شیوه بیانی عبید است.
منابع
1.ب افشاریانزاده، احمد، (1398)، گذری بر کوی و محلّههای دزفول، چاپ اوّل، دزفول: انتشارات پیام.
2. اقتداری، احمد، (1354)، دیار شهریاران؛ آثار و بناهای تاریخی خوزستان، جلد اوّل، چاپ آوّل، تهران: انجمن آثار ملی.
3. امام شوشتری، سیّد محمّدعلی، (1331)، تاریخ جغرافیائی خوزستان، تهران: مؤسسۀ مطبوعاتی امیرکبیر.
4. امام، سیّد محمّدعلی، (1382)، مقالاتی دربارۀ تاریخ جغرافیایی دزفول، چاپ اوّل، دزفول: انتشارات دارالمؤمنین.
5. انصاری، مرتضی، (1410ق/ 1369ش)، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، چاپ سوم، قم: ناشر حسینعلی نوبان.
6. برنجی، سلیم، (1367)، قوم ازیادرفته، تهران: انتشارات دنیای کتاب.
7. بینام، (بیتا)، شرح خاندان آیهالله معزی، چاپ اوّل، قم: چاپ حکمت.
8. جامی، مولانا عبدالرّحمنبناحمد، (1336)، نفحاتالانس من حضراتالقدس، تصحیح و مقدّمه و پیوست از مهدی توحیدیپور، تهران: انتشارات کتابفروشی محمودی.
9. جزایری شوشتری، سیّد عبداللهبن سیّد نورالدینبن سیّد نعمتالله، (1368ق/ 1328ش)، تذکرۀ شوشتر، اهواز: کتابفروشی صافی.
10. جعفریان، رسول، (1386)، تاریخ ایران اسلامی؛ از یورش مغولان تا زوال ترکمانان، جلد سوم، تهران: کانون اندیشه جوان وابسته به مؤسسۀ کانون اندیشه جوان.
11. جلیلپور، کاظم، «شوادون»، پایگاه صبح ملت نیوز، [دسترسی 24 آبان 1399]
http://www.dezfoolnews.ir/fa/News/36496
12. حکمتفر، محمّدحسین، (1370)، عارفی از دزفول، چاپ اوّل، دزفول: انتشارات کتابخانه سیّد موسی عالمشاه.
13. ــــــــــــــــــــ و حسین نصیرباغبان، (1394)، عارفی بر خرابههای جندی شاپور، چاپ اوّل دزفول: انتشارات دارالمؤمنین.
14. داعی دزفولی، سیّد عبدالله، (بیتا)، ،مجمعالابرار و تذکرهالاخیار، چاپ اوّل، دزفول: کتابخانه و قرائتخانه عالمشاه.
15. راجی، علی، (1382)، تاریخ علما و روحانیت دزفول، جلد اوّل، چاپ اوّل، قم: انتشارات زائر.
16. رجایی، غلامعلی، (1377)، ایران و کریم خان زند، تهران: انتشارات ضریح.
17. رضا، عنایتالله و همکاران، (بیتا)، آب و فن آبیاری در ایران باستان، چاپ اوّل، مشهد: استان قدس رضوی.
18. زرینکوب، عبدالحسین، (1386)، تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ یازدهم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
19. ستوده، حسینقلی، (1346)، تاریخ آل مظفر، جلد اوّل، چاپ اول، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران.
20. شاهرکنالدینی، سیّد محمّدکاظم، (2537)، شرح حال بابا رکنالدین ولی و گنبد و بارگاه او، چاپ اوّل، دزفول: چاپخانه حافظ.
21. شمیم، علیاصغر، (1389)، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، چاپ دوم، تهران: بهزاد.
22. ﺷﻮﺷﺘﺮﻯ، ﻧﻮﺭاﷲ، (1354)، ﻣﺠﺎﻟﺲ ﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ، ﺑﻪ ﻛﻮﺷﺶ ﺳﻴﺪ ﺍﺣﻤﺪ ﺍﻟﻤﻮﺳﻮﻯ ﺍﻟﺸﻬﻴﺮ ﺑﻪ ﻛﺘﺎﺑﭽﻰ، ﺗﻬﺮﺍﻥ: کتابفروشی ﺍﺳﻼﻣﻴﻪ.
23. صفا، ذبیحالله، (1371)، تاریخ علوم عقلى در تمدن اسلامى تا اواسط قرن پنجم، چاپ اوّل، تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ.
24. ـــــــــــ، تاریخ ادبیات ایران، جلد دوم، چاپ پنجم، تهران: انتشارات فردوس، 1370.
25. طالعی، عبدالحسین و عباسعلی مردی، (1391)، معزّینامه؛ مروری بر زندگی و اندیشههای خاندان معزّی دزفولی، چاپ اوّل، تهران: مجلس شورای اسلامی، موزه و مرکز اسناد.
26. ظهیرالاسلامزاده دزفولی، صدرالدین، (1308)، شکرستان در تاریخ ششهزارساله خوزستان، بیجا.
27. غباری، هاجر، (1397)، «تاریخ مامایی و تأثیرش بر رونق گردشگری در دیار دزفول» در انجمننامه؛ مجموعه مقالات در تاریخ و فرهنگ دزفول، چاپ اوّل، دزفول: دارالمؤمنین.
28. قزلباشان، امین، (1397)، از بیرتویسی تا بندبال؛ پانصد سال تاریخ خاندان گرجی تبار باراتا شوریلی در ایران، تهران: ناشر ارمغان.
29. کریستینسن، آرتور، (1367)، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
30. کسروی، احمد، (1384)، تاریخ پانصد ساله خوزستان، چاپ اوّل، تهران: دنیای کتاب.
31. کنعانی هندیجانی، عبدالحمید، (1381)، سرزمین کهن با تمدنی دیرینه از ارجان تا قبان، شیراز: انتشارات نوید.
32. مستوفی، حمدالله، (1396)، متن کامل دانشنامۀ نزههالقلوب، تصحیح میرهاشم محدث، چاپ اوّل، تهران: سفیراردهال.
33. مقدمنیا، عبدالامیر، (1367)، سبزقبا؛ محمّدبن موسی کاظم(ع)، چاپ اوّل، تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
34. ـــــــــــــــ، (1367)، دعبلخزاعی در شوش، چاپ اوّل، دزفول: چاپخانه حافظ.
35. ــــــــــــــــ، (1371)، زندگانی سیّدنا سیّد محمّدبن جعفرطیار(ع)، چاپ اوّل، قم: علمیه.
36. ــــــــــــــــ، (1392)، حسن خان زند ابوالجمع، رافع الویه، چاپ اوّل، دزفول: چاپخانه گلچین.
37. ـــــــــــــــ، (1397)، «نگاهی به تاریخ تجارت و دادوستد و آشنایی با شخصیتهای تجاری در دیار دزفول»، در انجمننامه؛ مجموعه مقالاتی در تاریخ و فرهنگ دزفول، دزفول: ناشر دارالمؤمنین.
38. مکینژاد، مهدی، (1397)، «آجرستان؛ مقاله سنجش و اندازهگیری»، چاپ اوّل، فرهنگستان هنر، 1397.
39. میریان، عباس، (1352)، جغرافیای تاریخی سرزمین خوزستان، خرمشهر: کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد.
40. نطنزی، معینالدین، (1383)، منتخب التواریخ معینی، مصحح پروین استخری، تهران: ناشر اساطیر.
ادامه دارد.
مؤلف: دکتر عبدالامیر مقدمنیا
ویراستار: فریده آرامیده
13آذر1399
کتاب دو رکعت عشق بر مزار عبید زاکانی در دزفول ( قسمت اول ) دکتر عبدالامیر مقدم نیا درج شده در ماهنامه فرهنگ رامهرمز دی ماه 1399 شماره 60
http://www.sobhemellatnews.ir/fa/News/57002/