بزرگنمایی:
دهمین سری پادکست زین قند پارسی صبح ملت نیوزباصدای بانو نجمه نادکی پور با همکاری سعید فرخی منتشر شد
🌸پیغام درشت سلطان محمود🌸
گویند: بازرگانی به مظالم آمد به درگاه سلطان محمود،
و از پسرش مسعود تظلّم کرد و بنالید و گفت :
«مردی بازرگانم و چندگاه است تا اینجا مانده ام، و می خواهم به شهر خویش روم، نمی توانم رفت، که امیر مسعود به شصت هزار دینار از من کالا و قماشات خریده است و بها نمی گزارد.خواهم که امیر مسعود را با من به قاضی فرستی.»
سلطان محمود از سخن آن بازرگان دلتنگ گشت و پیغامی درشت به مسعود فرستاد و فرمود که
«هم در حال ،خواهم که حق وی به وی رساند، و یا نه برخیزد و با او به مجلس حکم حاضر شود ، تا آنچه از مقتضای شریعت واجب آید،برانند.»
بازرگان به سرای قاضی رفت، و رسول به نزدیک مسعود آمد و پیغام بگزارد. مسعود درماند.
خازن را گفت: « بنگر تا اندر خزینه از زر نقد چه حاصل است.»
خزینه دار در رفت و بنگریست و آمد و گفت: « بیست هزار دینار بیش ندارم.» گفت:« بردارید و به نزدیک بازرگان برید و تمامت مال را سه روز زمان خواهید.» و رسول سلطان را گفت:« سلطان را بگوی که بیست هزار دینار اندر این حال بدادم و تمامت حقِ وی تا سه روز دیگر برسانم؛ و من قبا بسته ام و موزه پوشیده و بر پای ایستاده، تا سلطان چه فرماید.»
رسول برفت و باز آمد.
گفت:« سلطان می فرماید که به مجلس قضا رو و یا مال بازرگان بگزار؛ و به حقیقت بدان که روی من نتوانی دید تا زر بازرگان به تمام و کمال بنَدَهی.»
مسعود بیش سخن نیارست افزود؛ و به هر جانب کس فرستاد و از هر کسی قرض خواست.چون نماز دیگر شد٬
شصت هزار دینار به بازرگان رسیده بود.
چون این خبر به اطراف عالم برسید، بازرگانان از درچین و خطا و مصر و عدن روی به غزنین نهادند، و هر چه در جهان طرایف بود به غزنین آوردند.
و ملوک این زمانه، اگر کمتر فرّاش و رکابدار خویش را فرمایند که « با عمید بلخ و رئیس مرو به مجلس شرع حاضر شو.» فرمانش نبرند، و دو جو از او نیندیشند!
📚سیاست نامه ی خواجه نظام الملک طوسی
فصل چهل و نهم.