خداحافظ تابستان
بزرگنمایی:
🌞 *خداحافظ تابستان*
یادم میآید بچگی ها که نه تاب و توان گرسنگی کشیدن داشتیم و نه از حرفهای بزرگترها سردرمیآوردیم، هر کاری میکردیم تا مهمان سمج و پرطاقت مادر، بلند شود و برود؛ از نمک پاشیدن و آب دهان ریختن به کف کفشهایش گرفته تا غرولندزدن و بهانهگرفتن و پیچیدن به دست و بال مادر.
بیچاره مهمان مادر! آخر هر چه بود از ما بزرگتر بود و پیراهنهای پاره کردهاش از ما بیشتر.این ادا اطوار ما را که میدید، حرفهایش را جمع میکرد، میزد زیر بغل و میرفت.
همهی غذا خوردن و آن چیزهایی که برایشان نق زده بودیم به خیر و خوبی میگذشتند. انگار نه انگار که بیحوصلگی بود و بهانهای!
حکایت ما و تابستان است. حالا که دارد میروَد، عجیب یاد همان بیتابیهای کودکانهام افتادهام.
روزهای کلافگی و درماندگی از گرما و شرجیهای نفسگیر و از خانه بیرونزدنهایِ از سرِ ناچاری در هوای بیهوایِ آفتابِ داغ یا غروبهایِ دَمکردهی شهر، همه رفتند؛ درست مانند روزگار کودکی و مهمان پرچانهی مادر.
یادش بهخیر پیوند دستهای گرما و خنکایِ " دز" در شبهایی که رودخانه برای نوادگان همیشگیاش آغوش باز میکرد.
حالا که خوب فکرش را میکنم، تابستان، صبورترین فصل این حوالیست با فرزندانی شکیباتر از خودش؛ فرزندانی از جنس آب و آفتاب.
# م. عروه
- سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۳:۳۲
- منبع: صبح ملت نیوز