منم رعنا منم رعنا فرهنگی - اقتصادی - اجتماعی - ورزشی - خوزستان - بخش ویژه صبح ملت نیوز - جاذبه گردشگری دنیا - صدای مردم - محیط زیست بزرگنمایی: منم «رعنا» از وقتیکه خدا کره زمین را به این گردی درآورده و رشته کوههای زاگرس را این جوری سیخ کرده و اب دریاهای مدیترانه، سرخ، عمان و غیره را با تابش خورشید بخار کرده و بر گرده کوههای پشت سر من به شکل برف و باران باریده، من «رعنا» بودهام. من دختر زیبا و بلند قد رودخانه دز هستم. من همواره در کنار مادرم زیستهام و هیچ وقت از او جدا نشدهام. هیبت، ترکیب و بلندی قامت من به صخرهای است که از بلندی پدرم زاگرس فرسودهشده و با زلال مادرم درآمیخته و مرا به این زیبایی و بلندی پدید آورده و در کنار مادرم دز نشانده است. هیچ کس نمیتواند آغاز آفرینش مرا دقیقاً مشخص کند. اما زیبایی، بلندی و صخرهای جزو ذات من است و هزاران سال است که من تکیهگاهی محکم در سمت راست مادرم دز، ایستادهام. او همواره برای من لالایی میکند. اگر میخواهید صدای دلنواز مادرم را بشنوید شب هنگام از عرض رودخانه دز با دوبه سید حسین عبور کنید تا مست نغمههای دلنواز مادرم دز شوید. تا بدانید چرا من هزاران سال است از کنار مادرم تکان نمیخورم. آخر زندگی ما صخرهها با شما انسانها فرق میکند. ما نسبت به مادرمان بسیار با وفاتر از شما انسانها هستیم. شما انسانها عجب بیرحمانیهستید. با وجود اینکه عمر چند روزه کوتاهی دارید، خیلی زود از کنار مادرهای خود دور میشوید. آنها را به حال خود رها میکنید. به خود و دیگران رحم نمیکنید. به هر کجا که برسید حتی محیط زندگی خود را ویران میکنید. هرکس و هر چیز که به شما خدمت و محبت کند شما با بیوفایی کامل خدمات او را نادیده میگیرید. حتی در اندیشه و تأمل آن نیستید که فیوضات این خدمتگزاران به نسلهای بعداز شما جاری و ساری گردد. بهراحتی درختان را قطع میکنید. مراتع را از بین میبرید. کوهها را میشکافید. مسیر رودخانهها را تغییر میدهد. صخرهٔ ساحلها را با تمام زیباییهایش با بولدوزر صاف میکنید و بر گرده آن هرآنچه را که شما تصور میکنید خوب است سوار میکنید و پشت آنها را له میکنید بدون آنکه کوچکترین اهمیت و توجهی به آه و ناله آنها داشته باشید. من زیباترین دخترِ زیباترین رودخانه جهان دز هستم. اسم من «رعنا»ست. اگرچه در پایین پای پدر خود زاگرس نشستهام و قامت من تا زانوی او قد نمیدهد، اما قامت من بر تمام طبیعت اطراف و شرق و غرب و جنوب خود برافراشته و سر است. به همین دلیل از سالیان دور و دراز پیش، حتی سالها قبل از آنکه برخی همجنسان شما آدمیان، برخی دختران نه چندان شایسته خود را شایسته معرفی کنند، مردم این سرزمین، آنهایی که قدر زیبایی و شایستگی را میدانستند، مرا "رعنا" نامگذاری کردند. من زیباترین قامت شهر شما «رعنا» هستم. دلیل مدعای من اسم با مسمای من است که پدران و اجداد شما برای من انتخاب کردند. شما جوانان این روزگار خبر ندارید. جوانان روزگاران پیشازاین، هر کدام که خیلی شیرمردی و غرور داشتند، شناکنان خود را از شرق دز به من رعنا در غرب آن میرساندند. آنها از میان شکافهای پاشنه من در ساحل مادرم دز بالا میآمدند. من آنها را مانند عروسکهای بندانگشتی بر دوش خود قرار میدادم. آنگاه با یک تکان آنها را از بلندای قامت رعنای خود به دامن آب آبی مادرم دز میانداختم. سقوط لذتبخش به دامن مهربان دز از آن ارتفاع و بلندی برای آنها لذتی داشت. این آب بازی گاهی تا غروب آفتاب ادامه داشت و من و مادرم چقدر در این بازی بشاش با جوانان شما همراهی کردهایم.این صعود و سقوط ها گاهی تا خسته شدن خورشید از پاشیدن گرما بر سر جوانان و وقت خواب و غروب آفتاب ادامه داشت. اما من رعنا و مادرم دز هرگز از این آب بازی و همراهی با آنها خسته نمیشدیم. خنکای هوا، حد فاصل شانههای من تا دامن دز لطافتی دارد که فقط آنها که این فاصله را جهیدهاند قدر میشناسند. به دانستن خاصیت من «رعنا» به این گفتهها و شنیدهها بسنده نکنید. من برای شما زیباتر، رعناتر و مفیدتر از آن هستم که بدانید. همانطورکه گفتم من تکیهگاه مادرم دز در ساحل غربی او هستم. در اواخر زمستان و اوایل بهار که سخاوت پدرم زاگرس، شریانهای جاری آب خنک و گوارا را از طریق پنجههای زیبای مادرم تحویل شهر، دشت و کشتزارهای شما میدهد، گاهی این لطف آنقدر زیاد و بسنده است که ساحل شرقی را دچار فوران این نعمت میکند و شما دچار مشکل سیل میشوید. شما بعینه هر چند وقت یک بار این این نعمت زیادی و مشکلات آن را میبینید. برعکس این طرف مادرم دز، من رعنا ایستادهام و همانطورکه از اسم و ساختارم پیداست صخرهای سترگم که مانع جاری شدن و هدر رفتن نعمت اهدایی از پنجههای پدرم زاگرس به مادرم دز میباشم. حضور من رعنا در کنار مادرم دز باعث شده است که جریان آبی آب متمرکز شده و ارتفاع گیرد. شما نمیدانید این چه خواص پیچیده و درهم تنیدهای داشته و دارد. پدران شما از هزاران سال پیش و حتی تا همین چند صد و چند ده سال پیش متوجه برخی از ظرافتهای وجودی من شدند. آنها متوجه زمختی، ظرافت و لطافتهای طبیعی من شدند. شاید هم خدا به دل آنها انداخت. آخر جنس من علیرغم اینکه از سنگهای سیلیسی سخت و زمخت تشکیل شده است، اما از قطعات کوچک و بزرگ فرسایش یافته از بلندیهای پدرم زاگرس و غلتیدهشده در بستر، دامن و مجاورت مادرم دز شکل و استحکام یافته است. به زبان ساده، ترکیب من شن و ماسه ریز و درشت سخت، سمنتهشده و لطیف است. من مجموعهای از اضدادم. این لطف خدا به من و نعمتی برای شما بوده است. بگذریم، پدران شما توانستند با شناسایی این ویژگیهای من با استفاده از کلنگهای آهنی نوک تیز، ساخت همین راسته آهنگران بازار قدیم، اما خیلی قدیمتر از این، چند سوراخ کوچک در دامن من ایجاد و دالانهایی به طول دهها کیلومتر از پس پاهای من عبور دهند. کار آنها نظیر کار مورچهها در زیرِ زمین بود. آنها اسم این دالانها را قنات گذاشتند. من و مادرم متوجه این کار آنها بودیم. ولی چون میدانستیم هدف آنها کار شایسته و انتقال بخشی از آب تا سینه نشسته من به دشتهای تشنه و تفتیده قسمتهای غربی ماست، ما با آنها همراهی کردیم و اجازه دادیم دهانه این سوراخها را با آجرهای دستساز و زیبای خود محکم و زیباسازی کنند. تا چند وقت پیش اگر شما از ضلع شرقی رودخانه به آنها نگاه میکردید، آنها را مانند نگینهای مشکی رنگ بر دامن چین خورده من رعنا در ساحل غربی دز مشاهده میکردید. آهآه، کمرم شکست، استخوانهاین خرد شد. چقدر زود پیر شدم و عمرم تمام شد. آخر کمترین عمر ما صخرهها، هزاران و شاید میلیونها سال است. زندگی ما صخرهها با زندگی دو روزه شما انسانها خیلی متفاوت است. ما علیرغم سختی و زمختی ظاهری که داریم، برعکس شما آدمهای به ظاهر لطیف، بسیار باوفا و مهربانیم. درحالیکه شما بسیار سختدل و بیوفایید. من الان یادم آمد، شما انسانها چه بلایی بر سرم آوردهاید. تازه تکانی خوردم و هنوز در عالم رؤیایی حیات خود بودم که اندکی از تاریخ حیات خود و وفاداریم نسبتبه شما انسانها را چون پرده سینما از جلو چشمان پر از خاک و آشغال گذراندم. اصلاً یادم رفت که دچار چه سکته قلبی و مغزی مصنوعی و اجباری توسط شما انسانها شدهام و جسد نیمهجان مرا چگونه با بیانصافی تمام در زیر صدها تن بتن و نخاله ساختمانی آوار و دفن کردهاید. من رعنا، که هنوز در آغاز زندگی چند هزار ساله خود بودم، و در این هزاران سال هیچکس جرئت تعرض و چپ نگاه کردن به مرا نداشت، یکشبه توسط چند نفر مورد تعرض و تاختوتاز قرار گرفتم. آنها ظاهراً میخواستند مرا تنها برای خود داشته باشند و چشمنمای دلنواز آب آبی دز را از پشت و گرده من نظارهگر باشند. تاوان محروم کردن دیگران از این منظر، چنگ انداختن به تمامی عرصه گرده من بود. الان قامت رعنای من در زیر چنگال این بیرحمان خم و خرد شده است. آنها با لودر و بولدوزر رعنایی مرا قلعوقمع و در زیر تلهایی از خاک و آسفالت و برج و برجک دفن نمودهاند. تازه یادم آمد دچار چه بلای خانمانسوزی شدهام. هرچه فریاد زدم و ناله و استغاثه سر دادم که به چه جرمی مرا که رعناترین و زیباترین بلندی در کنار ساحل مادرم دز و مشرف به شهر شمایم و شما که خود را پاسدار و نگهدار زیبایی شهر میدانید، چرا مرا تکه تکه می کنید؟، هیچ پاسخی نشنیدم. من قطعاً این شکوه و شکایت به پیشگاه پروردگار دادگستر به دادخواهی خواهم برد که چرا مرا که به رعنایی و زیبایی و دلربایی و مهربانی شهره شهر شما بودم، در زیر هزاران مَن آشغال و برج و برجک دفن و استخوانهای مرا خرد کردید. شما خوب میدانید هر باغ و بوستان را که بخواهند، بزک کنند و به کوه و صخره و طبیعت تشبیه نمایند، چند قطعه سنگ از کوه در گوشههایی از آن قرار دهند تا جلوهای از طبیعت ما صخرهها را نشان و فضای دید مردم را به طبیعت نزدیک نمایند. آن وقت شما نمکنشناسها چگونه به خود اجازه دادید این عروس زیبای هفت رنگ آرایششده طبیعی را به این روز سیاه و عزا بنشانید؟آهآه از بیوفایی و بیانصافی شما انسانها. چند روزی است بدن بیرمق و سکتهزده من تکانی خورده است اما قادر به هیچ عملی نیستم. گوش برزخی من چیزی میشنود. صدای بیل و کلنگ کفن دزدان را با گوشهای کمشنوا و پر از خاک خود میشنوم. چشمانم که قادر به دیدن هیچ چیز نیستند. خدایا اینها از اطراف من چه میخواهند! این سر و صدای چیست؟ چه میگویند؟ من که دیگر رمقی ندارم. این صحبتهای میخ پرچ کردن «پل طبیعت» بر جسد بیجان من چه معنی دارد؟ خدایا طی هزاران سال هیچ کس به ساحت من رعنا تعرض نکرد. چگونه اینها در عرض چند شبانه روز هیبت «رعنا» را به سادگی یک آب خوردن در هم شکستند و حالا «پل طبیعت» را میخ پرچ تابوت ساختوسازهای غیرمنصفانه خود بر جسد نیمه جان من رعنا کردهاند. زهی بیانصافی و فریب! زهی پنهانکاری و طبیعتسوزی! خدایا این انسانها چقدر عمر بلند مرا کوتاه کردند. قامت رعنای هزاران سال برافراشته مرا قرار نبود به این زودیها شکسته و خم کنند. خدایا مرا نجات ده. خدایا من نذر میکنم اگر از زیر چنگال این آدمیان خودخواه نجات پیدا کنم، اگرچه جای زخمها و آثار باقی مانده از این تعرضها هرگز از چهره من رعنا محو نخواهد نشد، اما قول میدهم زیبایی باقی مانده خود را وقف عام کنم. من اجازه میدهم انسانهای دلسوز و طراحان واقعی و طبیعتدوست شهر بر گرده من یک بوستان بسیار زیبا طراحی کنند. آنها باید همه ساختمانها را از پشت من بردارند و به نقاطی دور دست منتقل نمایند. آنها میتوانند به جای این برج و برجکهای اختصاصی، بوستانی بسیار زیبا در چشمانداز دز برگرده من ایجاد کنند. این با طبیعت من بسیار همآهنگتر است. وانگهی همه مردم و دوستداران من و طبیعت و حتی گردشگران از شهرهای دور و نزدیک بهراحتی میتوانند بر دوش من سوار و به آب آبی مادرم دز نظاره کنند. خدا میداند چه لذتی برای همه دارد. اصلاً من جزو انفال و متعلق به همه مردم هستم و راضی به استفاده اختصاصی از خود نیستم. علیالخصوص به قاتلین خود هیچ گونه وابستگی و تعلقی ندارم. کار دیگری که باید صورت گیرد بیرون آوردن و نمایان کردن شیارهای آبراهههای طبیعی من از زیر آشغالهای ساختمانی و بتنی و پاکسازی و شستشوی آنهاست. آنگاه میتوان از همین مسیرها، از جنس زمخت و مهربان خودم و یا از جنس فولاد پلکانی مشبک ایجاد تا مردم بتوانند بهراحتی از گرده من به پایین بیایند و در دامن و کنار آب آبی دز بیارامند و از خنکای شگرف آن در گرمای تابستان لذت ببرند. آه خدای من فراموش کردم که در زیر آوارم. خدایا تو انسانهای شایسته و طبیعتدوست را به دادِ من برسان و مرا از شر این نکبت و گرفتاری نجات ده. خدایا من قول میدهم اگر از این مرگ جانکاه نجات یافتم نه تنها به نذر خود عمل کنم، بلکه ایدههای بیشتر و بهتری برای بهرهوری عمومی از خود به انسانهای شایسته این مرز و بوم القا نمایم. خدایا مرا نجات ده. مرا نجات ده، مرا نجات ده...8 تیرماه 99ع. م. آخوندعلی عضو پژوهشکده دزفول شناسی تنظیم مقاله و تصویرنگاری محمد باقر مقدم نیا جمعه ۱۳ تير ۱۳۹۹ - ۱۹:۴۷:۴۲ صبح ملت نیوز دزفول , ناستولوژی , جغرافیای طبیعی , رودخانه , آب , صخره , حریم , هویت , حیات , کت , قمش , قنات , آثار , سنن , تخریب , مدیریت , پرفسور علی محمد آخوند علی , محمدباقر مقدم نیا لینک کوتاه خبر: http://www.dezfoolnews.ir/fa/News/35856/
نظرات شما محبوبه شوره بسیار زیباست و سپاس از جناب اقای اخوندعلی وهمچنینگرداورنده جناب اقای مقدم نیا ۱۳۹۹/۰۴/۱۳