تخریب کاخ یا کوخ
بزرگنمایی:
💢 *آلونک نشین مجرم و کاخ نشین مدعی*
امروزه تخریب آلونک ها بجای کاخ های غیرقانونی، به یک تراژدی تبدیل شده است. فیلمی تکراری که در آن، بر اساس یک سناریوی نانوشته و ناخوانده ، هر بازیگری نقش خود را می داند و به خوبی بازی می کند.یک سازمان یا نهاد دولتی قانونی را وضع کرده و ارگان دیگری که مجری آن حکم است و عواملی که وظیفه بازرسی و اجرا بر دوششان گذاشته می شود و یک نفر خاطی که قانون را نقض کرده و باید مجازات شود.
ولی چون سناریویی نوشته نشده یا نصفه، نیمه نوشته شده یا اگر سناریویی هست، کامل خوانده نشده، هر کس هر طور دوست دارد نقش خود را در ذهنش می نویسد.
قانونی نوشته شده که باید اجرا شود ولی دستگاههای نظارتی در نقششان ضعیف عمل می کنند وبدرستی رسیدگی نمی کنند که آیا این حکم اجرا می شود یا نه؟ اینکه به عدالت اجرا می شود یا نه؟
ارگانی که برای اجرای قانون ساده ترین راه را انتخاب می کند حوصله درگیر شدن با بازیگران قهاری چون ویلاسازان یا برج سازان ناقض قانون را ندارد و سراغ راحت ترین نقش یعنی الونک ساز دم دست می رود، عوامل دادن اخطاریه و رساندن پیام حکم به بازیگر خاطی، که عاشق نقشهای اکشن و خشن هستند، یکدفعه بزن بهادر می شوند و در قالب مجری قانون وارد عمل می شوند.
بازیگر مظلوم این فیلم تراژدی، همیشه قهرمان بازی در می آورد و باز خود مجری قانون می شود تا پای جان از حق خود دفاع می کند و این میان با مرگ او یا گناهکار شناخته شدنش پایان
غم انگیزی برای فیلم رقم می خورد. این فیلم همیشه تماشاگرانی دارد که برای قهرمان داستان آه می کشند و چند دقیقه ای برایش دل می سوزانند و بعد تلویزیون را خاموش می کنند و همه چیز فراموش می شود...
در این سناریوی تکراری چند سوال مطرح می شود؟
تخریب کاخ یا کوخ؟
اولویت با کدام است؟
قانون در این رابطه چه می گوید؟
آیا اجرای قانون در مورد همه یکسان اعمال می شود؟
آیا هر کس خود می تواند مجری قانون باشد؟
یک طرف قانون و واژه عدالت
یکطرف محرومان جامعه و واژه حق خواهی
وطرف دیگر مجسمه های بی تفاوت و نگاههای پوشالی
از گوشه و کنار کشور از کرمانشاه تا خراسان، از شرق تا غرب، از شمال تا جنوب هر روز خبرهای هولناک جدیدی می شنویم.
از تخریب آلونک ها تا رفتارهای خشونت آمیز و برخوردهای نامناسب با حاشیه نشینان و قشر محروم جامعه
از آسیه پناهی زن حاشیه نشین کرمانشاهی که برای حفظ سرپناه برای فرزند و نوه اش تا پای جان پای خانه که نه، سرپناهش که الونکی کوچک بود، ایستاد واز طرف عوامل شهرداری مورد ضرب و شتم و حمله با اسپری فلفل قرار گرفت درحالیکه مشکل تنفسی داشت و کمی بعد و قبل از رسیدن به بیمارستان درگذشت تا
پیرزن نابینایی که به همراه فرزند معلولش در یک آلونک زندگی می کند و بخاطر ساخت و ساز خانه اش، با بلوک سیمانی درب آلونکش را مسدود کردند و او هر بار به خاطر ندیدن این بلوک، یک جای بدنش دچار آسیب می شود!
این همه قساوت و سنگدلی از کجا می آید؟
آیا الان جامعه، آنقدر گل و بلبل و قانونمند شده و تمام ارگانها خود را موظف به اجرای تمام و کمال قانون کرده اند که ساخت غیرمجاز یک آلونک به چشم می آید؟
آیا مدیران اینقدر مسئولیت پذیر شده اند که می خواهند به هر قیمتی قانون را اجرا کنند و از هیچ کس حتی یک پیرزن بی دفاع نمی گذرند؟
یعنی عدالت فقط اینجا معنا پیدا می کند؟
یعنی آن کاخ نشین، آن ویلاساز که در بستر رودخانه ها و جنگل ها در حال پیشروی است، یعنی آن همه خودروی احتکار شده به نام یک نفر، آن همه کرور کرور خروج غیرقانونی ارز و بیت المال از کشور، امروزه به چشم نمی آید و آلونک این پیرزن بی پناه در چشم است؟
آیا جلوی تمام ساخت و سازهای بی رویه میلیاردی گرفته شده و نوبت به آلونک ها رسیده؟
آیا حل شدن تمام مشکلات لاینحل جامعه، منوط به حل شدن این معضل بود؟
در این بین اختلافاتی که بین دو اداره اوقاف و شهرداری شکل گرفته بود قوزبالاقوز ماجرا بود و شاید شروع کننده ماجرا.
این ناهماهنگی بین مدیران و ادارات باعث سرگردانی مردم شده بود. یکی زمین را داده بود و دیگری اجازه ساخت نمی داد و این وسط زنی بنام آسیه، قربانی این اختلافات شد.
قانون در این رابطه چه می گوید؟
در رابطه با برخورد ماموران شهرداری در این دو ماجرا و نداشتن مجوز تخریب ، «علی شاه صاحبی وکیل شماره یک دادگستری می گوید :
مأموران شهرداری فقط موظفند در صورت ساخت بی مجوز و غیرقانونی، مراتب را ارجاع دهند و منتظر دریافت حکم پلمب باشند آنها اجازه ندارند خودسرانه تخریب یا پلمب کنند»
آنهم اجرای قانون به این نحو و با اعمال زور و ضرب و جرح.
در غیر اینصورت آنها باید از نظر مسئولیت مدنی و کیفری، پاسخگو باشند.
و اینکه «مالک می تواند در صورت ایجاد مزاحمت و ممانعت حق، از ماموران شهرداری شکایت کند و دادخواست حقوقی ضرر و زیان ارائه دهد.
آیا در چنین معضلی، اگر آسیه پناهی بدنبال احقاق حقش می رفت، صدایش به جایی می رسید؟
یا مثل هزاران نفر دیگر در راهروهای طویل اداری گم می شد؟
آیا او اینها را نمی دانست؟
اینکه اگر این آلونک را از دست بدهد آیا او و فرزندانش بجز گوشه خیابان، جای دیگری داشتند؟
آیا قانون برای او و آن ویلاساز که ساخت و سازش غیرمجاز است، یکسان اعمال می شد؟
واقعا جامعه دارد به کجا پیش می رود؟ مقصر کیست؟
جامعه متشکل از همه آدمهاست. همه آدمها در هر سطح و در هر جایگاهی که هستند ، مسئولند
چه آدمهایی که در پست های مدیریتی و اجرایی نشسته اند چه آدمهایی که بی پست و مقامند
نه تنها مسئولین که مردم و نگاههایشان، باورهایشان، بی تفاوتی هایشان، همه و همه در این قضایا مقصرند.
آن آدمهایی که به صحنه ضرب و شتم آسیه پناهی که اینک بی پناه شده بود، فقط نگاه کردند و چشم فرو بستند باز در مرگ او نقش دارند.
معضلات فقط به آلونک نشین ها ختم نمی شود
قوانین غلط زیادی در جامعه وجود دارد که هنوز نیاز به اصلاح دارند و آدمهایی که به نوشتن این قوانین کمک می کنند، همه به نوعی در اتفاقات جامعه مقصرند.
جامعه بجز معضلات اجتماعی، سوء مدیریتی و قوانین اجرایی، درگیر معضل دیگری بنام فقر فرهنگی است.
گریزی می زنیم به ماجرای وحشتناک قتل رومینا اشرفی.
دختری که بخاطر فقر فرهنگی و باورهای غلط بجای مواجهه درست خانواده و جامعه و ارائه راه حل مناسب، براحتی بجای حل مسئله، صورت مسئله با قتلی فجیع، پاک شد. شاید این راه در فقر فرهنگی، راحت ترین راه ممکن است.
این آدمها در ماجرای آسیه پناهی هم نقش داشتند و با خراب کردن خانه اش، راحت ترین کار را برگزیدند و بدنبال راه حل نبودند
آدمهایی که خود بدنبال اجرای حکم هستند وقانون خودشان را دارند و نیاز به محکمه و قاضی ندارند.
این آدمها مقصرند.
همینطور آدمهایی که با نگاهشان، قانون را تعیین می کنند.همانهایی که با نگاهها یشان پدر رومینا را وادار کردند بیشتر در باورهای غلط خود غرق شود
و چه آنهایی که چشم بر روی بی عدالتی ها می بندد و چه آنها که روی حقایق سرپوش می گذارند
همه و همه مقصرند.
آنها به کدامین جرم ناکرده، باید مجازات می شدند؟
به جرم بی پناهی، به جرم آوارگی، به جرم دختر بودن، به جرم رعیت بودن یا به جرم ندار بودن...
وقتی در جامعه ای هر کس قانون خود را دارد و خود را محق به اجرای آن می بیند جز هرج و مرج، نتیجه ای ندارد و واکنشی مانند واکنش های ماموران شهرداری را به همراه دارد
وقتی در جامعه ای، اولویت ها رعایت نشود، دزدان خرد بیشتر از دزدان کلان، اعم از دزدان اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... به چشم بیایند، نتیجه اش می شود تخریب آلونک بجای کاخ
وقتی در جامعه ای ارزشها تغییر کند، چارچوب ها تعیین نشود، پول اعتبار و قدرت بیاورد،
باند بازی و رانت خواری رواج یابد نتیجه اش می شود
ماجرای زن نابینا و فرزند معلولش
وقتی در جامعه ای، حس نوعدوستی و همدردی از بین رفته باشد نتیجه اش می شود ماجرای ضرب و جرح و پاشیدن اسپری فلفل به یک پیرزن بی دفاع
وقتی شاه دزد ها به پشت گرمی قدرت زد و بند و نفوذشان، بی محابا جولان می دهند و کارتن خوابها خود را محق داشتن یک جای خواب نمی دانند، نتیجه اش می شود دله شدن و زیاده خواهی بعضی افراد
وقتی فاصله طبقاتی هر روز بیشتر و بیشتر می شود و هرکس بدنبال رسیدن به طمع بی پایان و عطش سیری ناپذیر خود است نتیجه اش می شود ارباب و رعیتی
بی عدالتی در تقسیم امکانات به همه قشرها، بی توجهی به معیشت و اقتصاد مردم، دوری از اخلاق و معنویت، زمینه بروز آسیب های اجتماعی است
و نتیجه بی توجهی به این اولویت ها در اجرای قانون، تخریب آلونک ها بجای برخورد با کاخ سازی های غیرقانونی است.
وقتی آموزش صحیح و فرهنگسازی درستی در جامعه وجود نداشته باشد، نتیجه اش می شود مرگ دختر نوجوانی بنام رومینا اشرفی
وقتی در جامعه ای، باورهای غلط و نگاههای نادرست جامعه سنگینی کند نتیجه اش می شود فرزند کشی به فجیع ترین شیوه
و این داستان ها ادامه خواهد داشت...
لحظه ای تفکر باید...
خیلی چیزها باید تغییر کند
راهکارهایی که در نگاه اول سخت ولی امکان پذیرند
خیلی از باورها باید عوض شود
خیلی از قوانین باید از نو نوشته شود
و محوریت اصلی قانون جامعه در هر زمینه ای باید عدالت باشد
باید آموزش را از کودکی در خانه و مدارس شروع کرد، باید خشت خشت جامعه را با فرهنگ و باور درست چید وگرنه تا ثریا می رود دیوار کج....
اگر هماهنگی بیشتری بین ارگانها و نظارت بیشتری بر سازمانها صورت گیرد،
دستگاههای اجرایی، قانون را بدرستی و بدون تحریف اجرا کنند، دستگاههای قضایی با مجرمین و مسئولان خاطی، جدی تر برخورد کنند، جلوی مجرمان واقعی و ساخت و سازهای بی رویه واقعی گرفته شود، مطمئنا این اتفاقات کمتر رخ می دهد و کم کم این ساخت و سازهای کوچک هم از بین می رود
از طرفی مردم باید حق و حقوق خود را بشناسند و روحیه مطالبه گری داشته باشند. حق را بخواهند و خود حقی ضایع نکنند. اینکه نخواهند هم قاضی باشند هم مجری عدالت.
احساس همدردی و نوعدوستی مبحث دیگری است که در جامعه ما کمرنگ شده و باید یاد بگیریم در صحنه های جرم و بی قانونی فقط نظاره گر نباشیم و تنها کاری که می کنیم عکس گرفتن و فیلمبرداری و بعد چند دقیقه اظهار تاسف و بعد دیگر هیچ، باشد
کاش یاد بگیریم اول به خودمان بعد به جامعه، احترام بگذاریم و با همدلی و قانونمندی درست، زندگی بهتری برای خود، جامعه و آیندگان بسازیم.
✍🏻به قلم :
#ندا _سعادتی_ نسب
١٨ خرداد ٩٩
پایگاه خبری صبح ملت نیوز
- يکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۶:۱۳:۰۲
- منبع: صبح ملت نیوز