شرح حال ناهیدی / شعر : گفتگو بین دو نفر که لکنت زبان دارند / فایل صوتی گویش دزفولی
بزرگنمایی:
#ارتباطات_مردمی
#درس_آزاد
#گویش_دزفولی
◀️شرح حال ناهیدی
سال ١٢٩٩ هجری قمری/١٢٦١ هجری خورشیدی/١٨٨٢ میلادی: ملا محمدتقی ملقب به ناهیدی فرزند ملا حسینقلی ناجی (روضه خوان) در دزفول دیده به جهان گشود.
در سال ١٣٠٦ هجری قمری/١٢٦٧ هجری خورشیدی/١٨٨٨ میلادی، محمدتقی در سن هفت سالگی روانه ی مکتب شده، امّا با آنکه قرآن مجید و نصاب الصّبیان را می خوانده از مکتب فراری بوده و عمویش او را ناچار به خواندن کتاب هزار و یک شب می کرده است.
باری خواندن و نوشتن را آموخته بود که به شعر سرودن دل بست. وی در سرودن شعر از اصطلاحات و لغات اصیل و کهن استفاده می کرده است. افرادی همانند مرحوم ملاتقی ناهیدی ، با اشعار خود به گویش محلی دزفولی، توانسته اند لغاتی که بر سر زبان ها بوده به بهترین روش، یعنی به وسیله ی شعر ثبت کرده و در تاریخ این قوم، ماندگار سازند.
مرحوم ملا محمدتقی ناهیدی متخلص به ناهیدی، ناهید، ناهیدا و یا تقی عاقبت در شب سی ام تیرماه ١٣٣٢ هجری قمری درگذشت و در قبرستان نعل شکن در جنوب شرقی دزفول به خاک سپرده شد.
شعر شماره١٧:
گفتگو بین دو نفر که لکنت زبان دارند.
◀️١ دُ لُتَّ پِیْ یَکـِدُوْ کُوْرْدِنْ قِسَّ
یِکِیْ رٰاسپٰا یِکِیْشُونْ بیـٰدْنِسَّ
٢ اُوو ٰانْ کِ نِسَّ بیدَ بَرْ سَرِ پٰاشْ
سَرِ نُونِشْ کُتِیْ دیدُومْ حَریسَ
٣ اُوو ٰانْ کِ بیدَ رٰاسْپا یَ خییارِیْ
دَسِشْ دیدُمْ بِنـٰارِسْ وَر کَنیسَ
٤ دُ تـٰاشُونْ لُخْتُوْ عُرْیُونْ زُونِ لُتَّ
سَرِ شُونِ دُتـٰا شُونْ بیٰدْ دُکیسَ
٥ یِکِیْشُونْ کیسَنِشْ پُرْ نُونِ تِکْ تِکْ
یِکِیْشُونْ گُفْ ((مُ تٰیسَمْ پُل بییِسَّ))
٦ یِکِیْشُونْ گُفْ ((فَلُمْ مُ نوُنِ سُوْزی))
یِکِیْشُونْ گُفْ ((فَلُمْ نُونُو حَلیسَ))
٧ یِکِیْشُونْ گُفْ((فَلُمْ اَمْشُو بُلُونی)) یِکِیْشُونْ گُبْ ((مُ خُفْتُم سَل تَنیسَ))
٨ یِکِیْشُونْ گُفْ(( مُ دالُمْ یَ بِلالِیْ
نَ چِلْقُو چی مُنَ خِیْلِیْ تَمیسَ))
٩ ((نَ چی مُ پٰاپَتی تُوْلْدَ دَوُوْیی
نَ چی مُ خُفْتَتَ هِیْ سَلْ تَنیسَ))
١٠ ((نَ چی مُ لِنْدِ بِیْ تُمْبُونِ دَلْدَ
نَ چی مُ هِیْ فَلَ پِلْتِیْ حَلیسَ))
١١ ((نَ چی مُ هِیْ لُو وَ سَلْ اُوْ خُدِ اُو
نَ چی مُ،مَسْتَلِ خُونیْ لَئیسَ))
١٢ ((نَدُونُمْ مُ چِ تُوْلْدُمْ زِیْلِ دَلْدُونْ تِ اَمْلُوزَ ایتُوْلی وَلْ مُ بیسَ))
ترجمه فارسی شعر شماره ١٧:
١ دو تن که هر دو زبانشان لکنت داشت،با هم سخن می گفتند،یکی ایستاده و دیگری نشسته بود.
٢ آنکه نشسته بود روی پای خود[نان داشت]که روی آن کمی حلیم دیدم.
٣ آنکه ایستاده بود خیاری در دست داشت،و دیدم که بر خر پشتک تکیه داده بود.
٤ هر دو لُخت،با زبان الکن،بر شانه ی هر دو،دو کیسه بود.
٥ یکی از آن دو،کیسه اش پر از تکّه نان بود،یکی از ایشان گفت((من کیسه ام پر شده است.))
٦ یکی از آن ها گفت((من نان با تُربچه می خورم))،یکی از ایشان گفت((من نان و هریسه میخورم.))
٧ یکی از آن ها گفت((من امشب بورانی میخورم))،یکی از ایشان گفت((من بر خرپشتک میخوابم.))
٨ یکی از آن ها گفت((من برادری دارم،[امّا]چون من چرکین نیست،خیلی تمیز است.))
٩ مانند من پای پتی نیست،و گدایی نکرده،و چون من بر خرپشتک نمیخوابد.
١٠ چون من لِنْگ بی تنبان نیست، و مانند من اندکی حلیم نمیخورد.
١١ او چون من کنار رود نمی رود،و چون من مصدر خانه ی رئیس نیست.
١٢ نمیدانم من زیر گردون چه کرده ام،که در این روزگار،اینچنین بر من شده است.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
نوشته : شادان بهنود فر
دبیرستان غیردولتی حضرت زهرا(س)، دزفول
دبیـر :سرکار خانم آرامـیـده
پایگاه خبری صبح ملت نیوز
sobhemellatnews.ir
dezfoolnews.ir
dezfulnews.org
@sobhemelat
@dezfuln
@sobhemellat_news