قبای نسوس
قبای نسوس و سرانجام جوامع میلیتاریست
تاریخ
بزرگنمایی:
قبای نسوس شرایطی است که تاریخ برای فاتحانی رقم می زند که ...
قبای نسوس
tunique de nessus یا قبای نسوس شرایطی است که تاریخ برای فاتحانی رقم می زند که چندیست به پیروزی هایی دست یافته اند که برای آنها مانند شری است که گریزی از آن نیست. آرنولد توینبی مورخ بزرگ قرن بیستم انگلستان و سیاستمدار دستگاه وزارت خارجه بریتانیای کبیر، در کتاب جنگ و تمدن در فصل سوم؛ اسپارت، دولت نظامی، پیروزی هایی را در پرده تاریخ به نمایش می گذارد که گریز از شر آنها برای دولت های نظامی توتالیتر غیرممکن است. دولت اسپارت نمونه یک دولت نظامی خشک با دسیپلین نظامی غیرقابل تغییر و اخلاقیت از نوع ایدئولوژیک کلاسیک بود. دولت اسپارت در طول دوره شکوهمند و اما کوتاه خود، با پیروزی هایی روبرو شد که در آن چاره ای جز تشدید رفتار خشک و غیرقابل انعطاف خود نداشت و تمام این مصائب از پیروزی دوم اسپارت بر مسن بر سر زمین در حدود 650 – 620 قبل از میلاد شروع شد، زمانی که اسپارتی ها مردمان مسن را شکست دادند، اما نتوانستند آنها را به اطاعت در بیاورند. این همان داستان پیروزی هایی است که قبای نسوس دولت ها هستند؛ پیروزی بر مردمانی که مانند خنجری در قلب های مغلوبین، باعث فرسوده شدن ساختار آنان می گردد. در پس تمام جوامعی که قوانین خشک و غیرقابل انعطاف تمام حرکات جامعه را زیر نظر دارد، یک شخص در آن انتها و ابتدای تاریخش ایستاده است که سایه قانون گذاری او تا روز فروپاشی دولت ها بر سر ایشان حکم وحی منزل دارد. در اسپارت، این سرزمین غیردریایی، نظام لوکورگوسِ قانون گذار، جامعه همگون ها یا Egal را پایه گذاری کرد چیزی شبیه به رفیق، برادر و تمام واژگان مشابه ادوار بعدی تاریخ بود. در این نظام اخلاقی میلیتاریست هیچ فرقی میان شاه و سرباز وجود نداشت و جامعه همگون ها تلفیقی از رفتار شوروی و آلمان نازی را در تقسیم مساوی زمین و مقاومت تا آخرین لحظه و بدون فرار از برابر دشمن بود. در جامعه اخلاقی و نظامی اسپارت تولید مثل گله ای و ازدیاد نفوس نیز در درجه ای از اهمیت قرار داشت که زن می توانست در برابر مردم کم کار، تن خود را به مردی دیگر بسپارد تا این وظیفه ارزشی به انجام برسد. این داستان ازدیاد نفوس در دولت های نظامی داستانی آشنا است. گزینش نیز قسمتی از جامعه اسپارت بود که حتی پادشاهی مانند آگیس نیز از آن رهایی نداشت و در این جوامع مقام امن به نوعی آرزوی محال بشر آن بوده است، دقیقا زمانی که طبق قوانین لوکورگوس همگون ها حق نداشتند در خانه و با همسر خویش غذا تناول کنند و باید در سربازخانه این رسم به عمل می آمد؛ حتی برای یک شب. به گفته آرنولد توینبی سرنوشت تمام نظام هایی که با سرشت بشری به مبارزه بر می خیزند، بدون مکافات سنگین و درهم شکننده خارجی قابل دوام نمی توانست باشد. در این گونه نظام ها شجاعت و ترس همزمان در حد اعلای خود بودند؛ شجاعت سربازان در خارج از مرزهای خود، و ترس در مرزهای خود. آنچنانکه دمارات پادشاه تبعیدی اسپارت نزد خشایارشا و به هنگام گذر از تنگه داردانل گفت:« اسپارتیان هر قدر هم که آزاد باشند، باز کاملاً آزاد نیستند. آن نیز در خدمت اربابی هستند که به شکل قانون قد علم کرده است و اسپارتیان از آن بمراتب بیشتر ترس دارند تا از ارتش هخامنشی». هنر نیز در این جوامع زیر چکش آهنی شمشیر در حالت جنینی خود باقی مانده و در موزه ها نیز همان شکل اولیه آنها دیده می شود و اثری از تعالی و دگرگونی آن نخواهید دید، مگر مشتی کاسه های زیبای منقوش و محدود پیش از استیلای دوران شمشیر! اسپارتیان تنها ملتی بودند که توسط دولت خود حتی از شرکت در مسابقات بزرگ ورزشی در سراسر یونان نیز منع می شدند! اما همانطور که در ابتدا آمد، قبای نسوس قوانین خشک دولت های نظامی زمانی رخ می دهد که آنان مست پیروزی های خود شده اند، جاییکه دیگر آمادگی آنرا ندارند. در اینجا به گفته آرنولد توینبی از جوهر خود منفک می گردند، و دقیقاً در همین جا بنیادگرایان قوانین لوکورگوسی که مدام ندای از دست رفتن آنرا سر می دهند، فراموش می کنند که این روند طبیعی قوانین لوکورگوسی است. در اینجا بمانند دولت اسپارت که در سال 371 قبل از میلاد سربازانش اینبار نه از ترس قوانین، بلکه از ترس سرنیزه هایی که مستقیماً در پشت کمر آنها قرار دارد در جبهه جنگ حاضر می شوند، چراکه مردان نظامی اینک به خاطر همان پیروزی های قبای نسوس، رخت نظامی گری را در آورده و جامه سیاست و اقتصاد به تن می کنند و به مشاغل غیرنظامی روی می آورند و دیرهنگامی نیست که نظام لوکورگوسی در برابر اثرات مخرب اقتصاد زانو زده است.
فریبرز محمدخانی - پایگاه خبری صبح ملت نیوز