بزرگنمایی:
به روایت شناسنامه دراول اردیبهشت 1329 در دزفول متولد شدم. باگذراندن دوران ابتدایی و متوسطه وارد آموزش و پرورش شده و در دو مقطع آموزش ابتدایی و راهنمایی تدریس کردم. سپس با قبول شدن در دانشگاه و گرفتن لیسانس مشاوره به یاری دانش آموزان پرداختم. اما باتوجه به شرایط و موقعیتی که برای مشاوره راهنمایی بعد از انقلاب پیش آمد مجددا دوازده سال به تدریس ادبیات پرداختم.
از سال 1372 به کار مشاوره بازگشتم و تا آخر خدمت درهمین سمت بودم.
ازابتدا به شعر و ادبیات علاقمند بودم بخصوص که مادرم زنی اهل مطالعه، ادب دوست و شاعری آئینی بود. با اینکه مشغلۀ کاری مادر زیاد بود، ولی مانع از سرایش شعرش نمی شد. همین مسئله بر توجه این جانب به ادبیات می افزود.
ازسال های کودکی و نوجوانیم شعر می گفتم و هرگز خالی ازشعر نبودم
در انواع قالب های قدیم و جدید، می سرایم، اما گویش نو و شعر نیمایی را بیشتر دوست دارم. به شدت علاقمند به مطالعه هستم و کمتر روزی را بی خواندن به شب رسانده ام.
داستان هایی دارم از مطالعه های دزدکی به جای دروس مدرسه، که چه درگیری هایی داشت، حتی سرِ کلاس درس.
با این که بیش از چهل سال ازسرایش شعرم، می گذشت و اساتیدم در دانشگاه تشویق به انتشار و چاپ کتاب کرده بودند، متاسفانه اقدامی دراین مورد ننمودم، دلیل این کارهم شاید کمال طلبی بود.
بالاخره درسال 89 به اصرار و پیگیری تنی چند از دوستان ادب دوست و گرامی اقدام به چاپ مجموعهای از اشعار خود در کتابی تحت عنوان (همیشه وانتظار) کردم که این کار توسط انتشارات اخوان صورت گرفت. به نقل ازدوستی منتقد و شاعر در نقد کتاب همیشه و انتظار:
"آن چه درسروده هایش به چشم می آید توجهی است که به انسان بعنوان مرکز هستی بنظرمی رسد. خواهان سلامت و پیرایش تمام جنبههای انسانی باتوجه به پذیرش هستی است. تکلف و پای بندی به اصول ازویژگی های شعرش است."
اکثراٌ شعر مرا می نویسد تا من به سراغ شعر بروم. کتب شاعران قدیم و جدید را می خوانم و از همه اثر پذیرفته ام. تعصب شعر را دارم، تا فردی خاص. ولی به هرحال شعر کسانی چون فروغ، نادرپور، شاملو، اخوان و همچنین سعدی، حافظ، فردوسی و بسیاری ازچکامه سرایان قدیم و جدید شعر مرا فرم داده است. اما شاید مشخصا از شاعر خاصی پیروی نمیکنم.
نمونه های از اشعار:
1)
آرام از پله ها می رفت.
و وحشت سقوط در آغوش او،
رهایم نمی کرد.
درآن مأمن امن،
سقوط،
مرا به کام می کشید،
نمی دانستم، سقوط،
در لحظه تولد اتفاق می افتد.
2)
"عبورعشق"
عشقی لطیف و پاک،
آهسته و خموش،
سر بردلم نهاد و در آن آشیانه کرد.
بوی بهار، باز
پیچیده و دل ما شد زخود به در.
اکنون منم،
اسیر و عاشق و دیوانۀ بهار
3)
پشت پرچین های دلم
مرغزاریست
که پرندگان مهاجر آشیان دارند
و ترنم ترانه هایشان خوابم را می سرآیند
ای آبیترین ترانه دراین مرغزار
بی تو چگونه بسرایم
آن گاه که نفسم در هر ترانه ترا می جوید
با همه ی این خوابهای آهنگین