ضرب المثل "مّی شاخ مار رّحتِه مِنِش" از کجا وارد فرهنگ دهملا شده است؟ اعتقادات و باورهای مردم دهملا تدوین از یوسف بندری (دهملایی)
بزرگنمایی:
ضرب المثل "مّی شاخ مار رّحتِه مِنِش" از کجا وارد فرهنگ دهملا شده است؟
اعتقادات و باورهای مردم دهملا
تدوین از یوسف بندری (دهملایی)
آورده اند پیرزنی بوده و در روستایی زندگی می کرد که از مال دنیا فقط ده بز شیر ده داشت و از فروش شیر، ماست و کره انها برای خود درآمدی حاصل کرده و روزگار می گذارند. روزی از ایام که داشت ماست های خود را در مشک ریخته به دوغ تبدیل و کره حاصله از آن را جدا کند متوجه شد مشک دوغش سواخ ریزی پیدا کرده است و بر زمین می ریزد، از آنجائیکه هنوز صبح زود و تا روشن شدن هوا وقت و زمان باقی مانده بود تشخیص اطراف و بررسی ابزار و لوازم دور و بر مشکل می نمود. پیر زن همانطور که بر سکوی سنگی نشسته و مشغول دوغ زدن بر سه پایه "ملار" مشک را جلو و عقب می رند، به آرامی دستی بر زمین سابید و اولین شیئی که به سرانگشتان وی اصابت نموده آن را برداشته و درون سوراخ مشک قرار داد و بدین وسبله مانع ریزش دوغ شد.
پیر زن بکار خود ادامه داد تا متوجه شد مشک سنگین می زند و ظاهراً کره از دوغ جدا شده است. هوا رفته رفته روشن و همه جا واضح و هویدا شده بود. پیر زن دیگ مسی بزرگ را زیر دهانه مشک قرار داد "جر مشک" را از نخ رهانید تا دوغ و کره همراه آن را داخل دیگ سرازیر نماید. اما نه از دوغ خبری بود و نه کره ای از آن بیرون می زد! پیر زن حیران شده دست خود را روانه داخل "مشک دوغ " کرد تا ببیند موضوع ازچه قرار است؟ در کمال ناباوری متوجه شد تمامی دوغ درون مشک به کره تبدیل شده است؛ و سفتی ایجاد شده در مشک از کره موجود در آن است. و این دلیل مانع خالی شدن مشک می باشد. پس به طریقی کره را از مشک خالی و داخل دیگ قرار داد .
پیرزن پیش خود پی چاره بر آمد تا اتفاق رخ داده را علت یابی کند و آنچه سبب تبدیل شدن ماست و دوغ وی به کره شده را دریابد، در این حین به ناگهان به یاد سوراخ مشک دوغ افتاد و شیئی که درون مشک قرار داده بود، پس بلادرنگ آن را از سوراخ خارج ساخت، که ناگهان با مشاهده کله ماری شاخ دار متوجه قدرت افسانه ای مار شاخ دار در جابجایی کره در و همسایه ها به درون مشک خود شد. لذا همسایه ها را خبر دار نمود تا خود از نزدیک واقعه را ببینند؛ و از آنجائیکه آن روز ماست دوغ شده همسایگان کره نداده بوده، علت بر همگان بر ملا شد! جملگی خوشحال شدند و هر همسایه به اندازه سهم هر روز خود، از کره برآمده به سحر شاخ مار، سهم خویش برداشت نمود.
از آن روز به بعد هر وقتی خداوند به مال شخصی که مرتبا ولخرجی می کند، اما به دارایش فزود می گردد و یا من باب مثال چاهی آب فراوان داشته باشد وپهر چه از آن چاه آب برداشت شود ولب اب چاه تمام یا کم نگردد، مردم به کنایه گویند "مّی شاخ مار رّحتِه مِنِش"که اب تمام نمیکند
و خداوند رزقی به مالی فردی بیفزاید، مردم دهملا گویند:
"مّی شاخ مار رّحتِه مِنِش"
"انگار شاخ مار رفته توش" که مالش زیاد و زیادتر و فزون می یابد!؟