سیاهپوستان در دزفول قسمت پنجم مرحومه مغفوره دَدَ فاطمه مداح (دکتر عبدالامیر مقدم نیا)
بزرگنمایی:
سیاهپوستان در دزفول (دکتر عبدالامیر مقدم نیا)
قسمت پنجم مرحومه مغفوره دَدَ فاطمه مداح
قهوه این غلام سیاه خوردنی است. ایام محرم محلهٔ اوریتیون غوغایی خاص داشت، صحراکارون وقت زیادی برای عرض ادب نسبت به خاندان نبوت صرف میکردند؛ در ایّام عزاداری آقا اباعبداللهالحسین (ع) بندگی ویژهای بر این ارادت به آستان مقدس حسینی (ع) قائل میشدند.
تکیهٔ حجحجی (غباری) به جهت نزدیکی با مالیه (ادارات قدیم شهر) از رونق و آوازه بالایی برخوردار بود. شمشیل/ یراقبازی، رقص علم همراه با ساز و دهل در ایّام دهه مفصل برقرار بود. حضور سیاهپوست افریقایی در تهیه قهوه در این ایّام برای صاحب مجلس غنیمت بود. سیه چندین دهه میشد که به دزفول آمده بود و در منزل آقا سکونت داشت. البته از زمانی که ازدواج کرده بود و صاحب فرزندان قد و نیمقد شده بود در خانهای مستقل روزگار خودش را سپری میکرد. کمحرف بود و گاه گداری لبخند میزد. دزفولی هم بلد بود. ایّام محرم که نزدیک میشد با وساطت آقا مجوز حضور سیه را برای پذیرایی از عزاداران اباعبدالله (ع) میگرفت. برای خدمت از مهمانان، قهوهٔ خام از اهواز و آبادان میخرید و برای آماده کردن آن را در اختیار سیه قرار میداد. با ظرافتی خاص که پیشتر از اینها و در خدمترسانی به مهمانان آقا در پذیرایی از خوانین در آن سرا به کار میبست، شرایط پخت و نوع صرف و تعارفات ویژه آن را خوب فرا گرفته بود. به همین دلیل در تکیه به آماده کردن قهوه مبادرت میورزید. بوی خوش قهوه که در خُل گداخته منقل میپخت، کل محله را فرا میگرفت. کسی که نمیدانست قهوه چیست؟ میل داشت که از آن بنوشد! گاهی ملاکین در وقت گذر از محل، کنار تکیه توقف میکردند با اشتیاق، فنجان گپ جیل قهوه را مینوشیدند.1
اواخر دههٔ بیست بود که از محله صحرابدر مشرقی به محله حیدرخانه آمدیم. سهچهار ماهی بود که در این منطقه روزگار جدید خود را آغاز کرده بودیم و با رسمهای این محله که اندکی متفاوتتر از محله خودمان بود، آشنا میشدم.
ایّام محرم و موسم عزای سرور و سالار شهیدان همه جا را غرق حزن و اندوه کرده بود. مجالس روضهخوانی در اکثر منازل برای زنان برقرار میشد. همسر حاج سلطانعلی معمار به تقلید و اجابت در برپا نگه داشتن روضهٔ والده مرحومه خودش مجلس ذکر مصیبت کاروان سالار حسینی (ع) را سالهای متمادی بود که در بیت شوهر برگزار میکرد. مقدمات آذینبستن مجلس زنانه در منزل از یکیدو روز پیش مهیا میشد، خانمهای فامیل و زنان اهل محله هر کدام وظیفهای را بر عهده داشت. هنوز در تفکر خود حیران مانده بود که چه خبر است! ایوان شدادی، دو اتاق کناری، حیاط و حتی پشتبام، آب و جاروب کرده، فرش میانداختند. بساط چای، قلیان، و شربت زعفران فراهم میشد تا از عزاداران حسینی (ع) پذیرایی شود. مش زهرا دختر مش محمد لوینه، زن حاج سلطانعلی، دمِ درْ پشت گیجن درْ بر زمین مینشست و به عرض ارادت خدمت حضار سلام میداد، و گاه پیری سالخورده با وی چاق سلامتی میکرد، زنان اهل محل دستهدسته وارد میشدند و تلاش میکردند ردیف اول نزدیک منبر چوبی خود را برسانند که روی آن پارچهای نظیف شبیه به قالیچه کشیده بودند. تا به آن زمان جز نام دَدَ فاطمه اطلاع چندانی از این زن بزرگمنش نداشتم و او را نمیشناختم. زنی مسن، بلندبالا، با قدی کشیده، که از سایرین درشتتر جلوه مینمود؛ با چهرهای سیاه که آرامش و متانت خاص بر قرص صورتش میدرخشید. به محض ورودش به مجلس ولولهای در جان حضار افتاد، سلام و صلوات بر محمّد و آل محمّد فضا را پر کرد. ملای روضهخوان دَدَ فاطمه همین بود، به نشانه احترام به اشاره با سر به افراد اطراف سلام و تکریم بهجا آورده، داخل ایوان شدادی شد و بر منبر نشست. زنان همسایه از چندین خانه آن طرفتر بامبهبام گرد ریه2 دوره نشسته بودند و با لبهی چادر خود را خنک میکردند. دَلِیز خانه جای سوز انداختن نبود. مار صفرعلی به همراه دختران و عروسهایش و یکیدو تن از زن در و همسایه کوزه و مشک به دست داخلِ تاس به مجلسنشینان آب میدادند.
روضهٔ فضه کنیز فاطمه زهرا (س) ذکر مصیبت، بیان حال و روز بیبی زینب کبری در خرابات شام و گفتگوی وی با زن یزید آن چنان انقلابی در مجلس بهپا میکرد که زبان در شرح و توصیف آن عاجز و قاصر میماند. تسلط و چیرگی کلامی دَدَ فاطمه بر شنونده و گرداندن مجلس سبب میشد حاضرین خود را در صحن روایت شاهد و ناظر احساس کنند! مو بر بدن سیخ میشد و بعض گلو را میفشرد.3 مجلس که به اتمام میرسید. هرکس توان داشت به بوسیدن و عرض ارادت بر دَدَ فاطمه بر دیگری سبقت میگرفت و من حیران آن بودم که گاهی میدیدم سادات دست دَدَ فاطمه را میبوسیدند!4
هنوز که هنوز است با وجود هفتاد سال که از آن ایّام میگذرد، شهر و دیار ما به شگفتی خطابه، چیرگی در ایراد روضه و درستی منابع کسی را به توانایی و آگاهی او به خود ندیده است!
دکتر عبدالامیر مقدم نیا
1. نقل از مرحوم حاج عبدهمحمد مخملی و امیر تختی؛
2. ریه، نام عنصری از عناصر معماری سنتی دزفول است. جان پناه که گردا گرد پشت بام را با آن محصور کنند؛
3. نقل از خانم هاجر غباری؛
4. نقل از خانم عذرا اصغرپور با کمی تصرف
تصویر تزئینی است و هیچ ارتباطی با متن ندارد.