بزرگنمایی:
عرفان آتشبار
متولد 1367 در شهر ایلام، ساکن تهران، کارشناسی ارشد شیمی تجزیه.
آتش بار 10 سال است که بطور جدی به نوشتن شعر مشغول است.
وی مسئولیت انجمن ترانه استان ایلام را زیر نظر نهاد عمومی کتابخانههای استان به مدت 3
سال در کارنامه ی کاری خود دارد.
آتش بار به زبانهای فارسی و کردی در تمامی قالبهای شعری، سروده دارد همچنین به سرایش
شعر آیینی علاقه مند است.
او در جشنوارههای مختلف استانی، منطقهای و کشوری حائز رتبههایی نیز شدهاست که از مهمترین آنها میتوان به جشنواره سراسری شعر وحدت، شعر روژان و فجر اشاره کرد.
اشعاری که در ادامه می آیند سروده های این شاعر جوان است:
1)
دلم گرفته، سرم درد میکند... اما
نمی شود که بدون تو سر کنم، تنها!
نمیشود که دلم را همین دل کوچک
به غصه ها بسپارم به دست آدمها
زمین زدم دل خود را فقط به این امید
ببینم این دل سرخورده میرود به کجا...
زمین اگر بزنم توپ میشود دل من
شبیه سادگی شعر می رود به هوا...
و آنقدر به هوا میرود که آخر سر
دل به زمین خورده می رسد به خدا
...
نمیشود که بدون تو سر کنم تنها
بدون تو آهسته رفتم از دنیا...
بیا و بر سر قبرم قدم بزن گاهی
همان که سایه ندارد همان... همان... آنجا!
2)
ای نخل ِ سر بلند، خرمای سر به زیر
ای دست چین ِ ماه! دست مرا بگیر
هر صبح، روزِ توست ، هر شام ماه توست
خورشید و ماه ِ شعر در چنگ تو اسیر!
مهمان نوازی ات این بار سهم مرگ!
مهمان حبیب نیست! لطفی کن و نمیر!
می دانم این چنین هرچه ندیده را
در عشق دیده ای، ای شاعر ِ بصیر...
یک "آن" رسیدی از "آنی" که راه داشت
اما چه شد تو را رفتی از "این" مسیر؟
رفتی به راه دور، اما چقدر زود
از تو نوشته ایم، اما چقدر دیر!
قلبت گرفته است، قلبی که پاک بود
از رسم روزگار، از ما به دل نگیر...
3)
وقتی که نیستی غزلم عاشقانه نیست
فرقی میان ِ حرف ِ بدُ شاعرانه نیست
تا هستی... "آستانه پُر از عشق می شود"
تو رفته ای و عشق درین آستانه نیست
"باید" دوباره سهم تماشای هم شویم
ای ماه ِمهربان سخنم شاخ و شانه نیست
هرچند که غروب خودش یک بهانه است
اما برای گریه ی من این بهانه نیست
دستِ تو زیرِ چانه و آن عکس... حیف که
عکسی که نیست، دستِ تو هم زیرِ چانه نیست
ای آنکه مانده ای تو بیا مال ِ هم شویم
اما گمان کنم که کسی توی خانه نیست
■■■
ساکت نشسته ام و به تو فکر می کنم
حالا که نیستی غزلم عاشقانه نیست...