بزرگنمایی:
شهری بود خرم
آنگونه خرم که به عروس شهرها می مانست.
نخلهایش سرسبز
آسمانش پر از ستاره
مردمانش سرخوش
روزگارش آباد.
زندگی در رگهای شهر جریان داشت و شادی ملودی زیبای هر روزشان بود.
تا اینکه...
گردو غباری برخواست و معرکهای برپا شد
دشمن دنی فوج فوج مرز حجب و حیا را رد کرد و چون دیوی افسار گسیخته تنوره کشان بسویش آمد.
اما اینجا ایران است. این دیار ذلت نمیپذیرد.
شهر خرم قد علم کرد، ایستاد و دستان خالیش را به دو سوی بدن کشید که؛ کجا میروید، اینجا محل گذر نیست! مگر از روی جنازه ما رد شوید.
ضربات اول به دستهایش خورد، بازوانش افتاد. سپس پاهایش را زدند، نیمه جان بر زمین افتاد.
زخم سر زخم
ضربه پشت ضربه
و تیر خلاص بر چشمانش خورد که نگران به مام وطن نگاه میکرد
و اینچنین خرمشهر، خونین شهر شد.
آسمانش بی ستاره
نخلهایش بی سر
مردمانش دلخون
و روزگارش ویران
اما این پایان ماجرا نبود
خاک خوزستان زر میپروراند و میوه غیرت میدهد
پیکر ارباً اربای خونین شهر روی زمین نماند
نخلهایش ریشه زد
آسمانش پر از خورشید شد
مردمانش سینه ستبر کردند
و روزگارش به بیت المقدس رسید
غیرت در رگهای شهر روان شد
و باز صدای گلدستههای مسجد جامعش بگوش رسید که میگفت:
( حی العلی خرم شدن )
سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر گرامی باد
✍️علی دباغ