گروه رادیو رسانه ای صبح ملت (پادکست اربعین) خود را ارائه می دهد .
بزرگنمایی:
من زائرضریح شش گوشه ام
من ، عازم سفرم
حسی قوی ، قوی تر از هر دلیلی برای ماندن و نرفتن ، مرا از روزمرگی های همیشگی ام جدا کرد و اکنون من ، با پای پیاده ، چون قطره ای به این دریای خودجوش ، پیوسته ام .
دو روز راه رفتهام و این یعنی بیشتر راه. فردا روز وصال است. تمام طول مسیر، گاهی سکوت ، گاهی هلهله ، چه خلوت با شکوهی ، خلوتی از منیت های بیرونی به ذات درون!
راهها امن ، دلها گرم ، توانی مضاعف برای ادامه ی مسیر ،
لبخند بر لبها و عشق در هر تپش ، در بین همه ی آمدگانِ در مسیر ، مشترک بود .
یک حس ناشناخته ی شیرین! یک جاذبه از مقصد !
در طول مسیر ، کودکان با چشمان مشتاق خرما تعارف میکردند.
زن ها نان می پختند،
مردی چایی شکر معروف عراقیها و دیگری شیرینی محلی پخش میکرد.
مردی عرب با اصرار میخواست از غذای موکب به من بدهد. کار از اصرار گذشت و به التماس رسید.
گرچه برای ادامه ی مسیر شتاب داشتم ولی در چشمهایش و مهربانی صدایش محبتی موج میزد که نتوانم دستش را رد کنم. انگار سالهاست مرا می شناسد !
این آشنایی و محبت ناشناخته از کجا آمده است؟
گویی همه ی مسیر دست به دست هم داده اند تا زودتر مرا به مقصد برسانند .
شوقِ وصال ، مانع از این می شود که تاول ها و سوزش پاهایم ، از ادامه ی مسیر منصرفم کنند .
شاید فردا پای برهنه رفتم. شاید فردا شدم مثال زنده ی «فاخلع نعلیک» در وادی مقدس کربلا.
چشمم را که از آسمان میگیرم، به کوله پشتی ام نگاه میکنم. چقدر خالی ، چقدر سبک.
جانماز را از کوله در میاورم ، عطر آشنایی مشامم را پر میکند ،
نمازم را که میخوانم ، انگار سبکبارتر می شوم . زیارت عاشورا ، واژه واژه اش در این فضا ،... حس عجیبی درونم ریشه می دواند .
فکر اینکه تا چند ساعت دیگر رو در رو ، دست به سینه به صاحب این مهمانی عظیم ، عرض ارادت کنم ، اشتیاقم را برای ادامه ی مسیر دو چندان می کند .
مسیر خلوت شده است؛ از دور صدای نوحه میآید. خیلیها آماده ی استراحت شبانه میشوند.
اما من دوست دارم شبرو بودن را ، امتحان کنم.
ستاره باران بالای سرم را نگاه میکنم و دلم را در این ارامش عجیب شبانه رها میکنم ، محو تماشا می شوم ، این معجزه فوقالعاده از کجا آمده است؟
تا اذان صبح راه میروم.
همهمه ای دورنم جاری ست .
. با خودم زمزمه میکنم:
خوشا کاروانی که شب راه طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
مقصد نزدیک است و صبح نزدیکتر...
قدمها تندتر می شوند ، حرم را از دور می بینم ،
از درب باب الرجا وارد می شوم اینک من رو بروی ضریح شش گوشه ام ،
قدمهایم را، تا کربلا
نذر آمدنت میکنم…
جاده یکصدا دعای فرج شده است .
تهیه شده در گروه رادیو رسانه ای صبح ملت نیوز
شهریورماه 1401
گوینده : ثنا صمصامی
متن : ثنا صمصامی و لیلا حجازی
دبیر این بخش: لیلا حجازی
تصویر و تدوین: سمیه مقدمی نیا