سقاخانه های دزفول - قسمت اول
سقاخانه های دزفول - قسمت اول
سه شنبه 11 مرداد 1401 - 02:46:37
(( سقاخانه های دزفول ))



بنوش به یاد تشنگان دشت خونین کرب و بلا - قسمت اول

اگر چه متولدین دهه سوم (1330 شمسی) شهر دزفول آب شرب لوله کشی شده را دیده اند، اما به خوبی سقاخانه های ساده شهر را در خاطر خود یاد دارند که در گوشه کنار شهر، تشنه لبانی را سیراب می کرد .


با توجه به تعاریفی که از سقاخانه ها شده، شهر دزفول به جهت وفور و همجواری در کنار رودخانه دز، خیال و احتمال نبود موهبتی الهی چون آب به دور از تخیل و باور فردی بود، از طرفی سختی تشنگی برای افراد داخل شهر امری محال به نظر می رسید، زیرا وجود خط سیر کالیز آب جاری و خنکای قمش های سطح شهر که در طول مسیر شمال به جنوب، شهر را سیراب می کرد، قدری راه اندازی و ساخت و ساز سقاخانه ها به دور از تصور می نمود .  

حتی روشن کردن شمع در کنار سقاخانه معنی و مفهومی نداشت، چنین محل و مکان هایی برای نذر و نیاز چندان تعریف شده به چشم نمی خورد! مگر در ایام دهه و شام غریبان به احترام اباعبدالله الحسین علیه السلام و برکت نمک سفره اش که در هیأت چشیده اند، شب هنگام، چراغ روغن سوزی را درون تنور خاموش شده قرار می دادند، به نورانیت سر بریده شده امام حسین (ع) ( زیرا در نقلی از تاریخ عاشورا، اشاره ای به قراردادن سر سالار شهیدان درون تنور شده است ) و رفته رفته در دوران های بعد به فانوس نفتی و شمع مبدل کشت، صاحب تنور با ذکر سلام و صلوات و نوحه ای زمزمه کنان بر دل داغدیده بی بی فاطمه الزهرا (س) انابه ای چند می سرود و این چراغ تا به صبح سحر برفروخته برقرار خویش در ته تنور روشن بود . (سنتی که همچنان جاری است، اما سوسو کنان!!!)



از هفتاد، هشتاد سال به قبل عنوانی چنین شفاف به نام سقاخانه با ساخت و تعبیه کردن فرو رفتگی در دل دیوار و راه اندازی ابزار آلاتی مشبک و مزین به کاشی با طراحی اسلیمی و... نبود که به نام سقاخانه معنا و مفهومی به خود گیرد و یا در شهر دزفول به این سک یاد شده باشد .



اگر چه واژه "سقایی" ، سقایت کردن، آب دادن به شخص و یا افرادی گفته می شد که بر پشت خویش و یا چهارپایی مشک و یا چند مشک پر از آب را حمل و در سطح کوچه و محله ها به فروش (جهت رفع نیاز همشهریان برای امورات روزانه خانه) می رساند .



                   (ساختار سقاخانه های دزفول)
 

"سقای دور گرد"

مرحوم مشهدی محمدعلی ملا خورشیدی که در بازار خراط مغازه و بساط سیفی جات فروشی داشت نقل می کرد : در دوران کودکی، سیدی نابینا از سادات .... وضعیت مالی چندان خوشی نداشت.(انسانی صاحب نفس، با قدی بلند و سرخ و سفید) مشکی سه پایه دار متوسط ( متاسفانه نام اینگونه مشک های سه پایه چوبی را نمی دانم شاید "دول پایه دار" و یا... سابقا در راسه مشکدوزان در معرض فروش می گذاشتند ) را با نخ بر شانه خود آویزان داشت و در طول خراطان "کورمال، کورمال" (راه رفتن آهسته، آهسته در دل تاریکی) راه می رفت و آرام آرام می گفت : سبیل، سبیل ؛ به لب تشنه جدم اباعبدالله الحسین (ع) ، رهگذر آشنایی، غریب، دوست، و... می ایستاد، کاسه را از دست سید می گرفت و خود به شخصه مبادرت به برداشتن آب و رفع تشنگی خویش می نمود .


غالبا قصد فروش آب در کار نبود، بسیار مردم به قصد تبرک، نیتی، رفع حوائج خود و... آبی می نوشیدند، یا رد می شدند و یا پیلی سیاه" (واحد پول کم ارزش و بی مقدار در چرخه اقتصاد قدیم دزفول) در کف دست سید می گذاشت و می گفت "راجدی" (یعنی حق السادات) تا خدای ناکرده صدقه عنوان نشود.

غالبا هر سقاخانه ظرفی برای آب خوری داشت که شمایل پنجه ای دست بریده سقای دشت کربلا راتداعی می کرد و با زنجیر بر بدنه سقاخانه چفت و بست میشد


هنگام ریزش آب سید می گفت بنوش به یاد تشنگی جدم اباعبدالله، بنوش به یاد تشنگان دشت خونین کرب و بلا و سپس ادامه می داد نوش جان، گوارای وجودت "بوه" . (بوه ، پدر)



....ادامه دارد



خبرنگار : محمدباقر مقدم نیا




http://dezfoolnews.ir/fa/News/99711/سقاخانه-های-دزفول-قسمت-اول
بستن   چاپ