دلنوشته ای به قلم ندا سعادتی نسب
بهاری که عید ندارد!
شنبه 21 اسفند 1400 - 12:35:40
صبح ملت نیوز
#دلنوشته

بهاری که عید ندارد! 

✍️ندا سعادتی نسب 

بهار نزدیک است و زمستان در حال رفتن ولی انگار قرار نیست ردپای آن به این زودی ها محو شود. گویا سرما روی تن عریان زمین بست نشسته و خیال رفتن ندارد.زمینی که بی شباهت به دل های قندیل بسته ما در این روزها نیست. 
بهار نزدیک است ولی عجیب بوی بهار نمی آید! بوی نو شدن نمی آید! 
فقط بوی دود و باروت است که به مشام می رسد.
فرقی نمی کند در کجا زندگی می کنی هرجا تیری از تفنگی شلیک شود، بمبی منفجر شود، صدای گلوله  و بوی زهم  سوختنش در تمام کره زمین می پیچد. بند بند وجودت را پاره می کند و تو را می سوزاند. 
امسال گویا قرار نیست عید بیاید،چون سالی که با بوی جنگ همراه است، عید ندارد.
سالی که با مرگ بیش از صدها آدم بی گناه و آواره شدن هزاران نفر شروع شود، عید ندارد.
 چطور فارغ و بی دغدغه از آنچه در اطرافمان می گذرد، خانه تکانی کنیم؟

آیا در این روزها می توان شاد بود و منتظر عید؟! 
خیلی وقت است که دیگر عیدی نیست و قلبا نمی توان خوشحال بود.
از همان روزهایی که انسان ها چند طبقه شدند.بالا و پایین جای گرفتند. تبعیض ها بوجود آمدند و سران کشورها شدند مالک جان و مال ملت ها.
در یک لحظه تصمیم می گیرند شروع کننده جنگ باشند، تصمیم می گیرند بر سر هرچیزی قمار کنند حتی برسر سرزمین ها و جان و مال مردمانش. بی فکر و بی توجه به عواقب و مصالح مردم ، قوانین سفت و سخت و ظالمانه وضع کنند، مالیات ها را افزایش دهند، نرخ آب و نان و نفت را افزایش دهند، یکروز با همسایه دوست و یکروز دشمن شوند و کاری به مردم و عقایدشان نداشته باشند. خود در پناهگاه امن خود بنشینند و در شیپور جنگ بدمند. 
و وای به روزی که این ناقوس مرگبار بصدا درآید. می سوزاند، می دراند و نابود می‌کند همه چیز را. بازی بی‌رحمانه ای که یک سری آدم شروع می کنند و تنها بازنده اش مردم بی گناه هستند. مگر فرقی هم می کند کدام طرف ببرد یا ببازد در هرصورت هر جنگی دوسر باخت است و بس. جنگ برد ندارد، پیروزی ندارد چون مطمئنا برای هر پیروزی عده ای باخته اند. جان و مال خود و عزیزانشان را از دست داده اند و این دیگر جشن ندارد، پیروزی ندارد،درد دارد. 
صدای گریه و شیون مادران و پدران، زنان و مردان  در همین نزدیکی ها به گوش می رسد ولی همه خود را به کری و کوری زدند تا نشنوند و نبینند. چون می دانند مسئول هستند.اری همه مسئول هستند. آدم‌های روی این کره خاکی مثل زنجیر بهم متصل هستند و خواه ناخواه در سرنوشت همدیگر شریک هستند. 
خودبرتربینی و خودخواهی در این روزها مصیبتی همه گیر شده است که در این زمانه نه خود شخص بلکه اطرافیانش را نابود می کند.
ای کاش توانسته بودیم پیش از انسان پا به جهان بگذاریم! انسانی که از وقتی روی زمین خاکی پا گذاشت شد لکه ننگی برا زمین.
طبیعت، هوا، خاک، آب و حتی جان و مال همنوعان خود را بلعید و نابود کرد و آنقدر این کار تکرار شد که دیگر عادی و موجه بنظر می رسد و کسی هم معترض نیست که اگر باشد هم بزودی فراموش می کند چون گوش شنوایی نیست و دردهای تلنبار شده زندگیش هم به او امان نمی دهند درد دیگری را ببیند و لمس کند. 
ولی اینرا خوب فهمیده ام، تنها کاری که می توانیم در این روزگار خاکستری انجام دهیم دوست داشتن و عشق ورزیدن است. چیزی که این روزها خیلی کمرنگ شده است. باید عشق بورزیم حتی اگر جوابی نگیریم، حتی اگر باز هم بدی ببینیم. رسالت ما در این دنیا همین است. اگر این کار را هم نتوانیم انجام دهیم زندگیمان عین مرگ است.
لااقل خودمان به خودمان کمک کنیم و باز هم امیدوار باشیم به روزهای روشن. 
نمی دانم چرا ما همیشه به بهانه رسیدن به زندگی، خود زندگی را کشته ایم؟ برای رسیدن به خودخواهی های خود، منیت ها و منافع خود دیگران را زیرپا می گذاریم و این شور و شوق زندگی کردن را از خود و دیگران دریغ می کنیم... 

 و ای کاش دیگر در دنیا جنگی نباشد. کسی آواره نماند. کودکی در فقر نباشد و گرسنه سربر بالین ننهد. همدلی و دوستی بیشتر شود. سیاست کمی رحم و عدالت را چاشنی خود سازد و کمی آرامش مهمان دل ها شود. آن وقت است که عید واقعی از راه می رسد و ما می توانیم با لبخند به هم بگوییم؛  «عیدتان مبارک». 

واپسین روزهای زمستان و اندکی مانده به بهار 1401
ندا سعادتی نسب 

http://dezfoolnews.ir/fa/News/93209/بهاری-که-عید-ندارد
بستن   چاپ