فرصتی برای تعامل و اندیشیدن
از مذهب تا مذهب
دوشنبه 16 فروردين 1400 - 15:35:02
پایگاه خبری صبح ملت
|
|
یادداشت / ✍️ مهری کیانوش راد در مسیر رفتن و یافتن خود ، گاه باید تازیانه بر خود و اعتقادات خود می زدم. گاه باید به نقد خود می پرداختم ، چون صرافی زیرک ، تا سره را از ناسره تشخیص دهم. روزی به خود نگاه کردم ، خود را دیدم ، تسلیم اعتقاداتی بودم که خود نیاموخته بودم ، که خود نچشیده بودم ، که خود به آزمون و خطا به درستی آن ها نرسیده بودم. طوفانی در درونم برپا شد. زمانی که می خواهی خودت انتخابگر زندگیت باشی ، زلزله ای در درون و بیرون تو اتفاق می افتد می خواهی خودت باشی ، با انتخاب های خودت زندگی کنی ، اما وحشت طردشدن ، درون تو را سرشار از وحشت و تنها بودن می کند. این مرحله از زندگی برای جستجوگران خود، برزخی است که گاه تمامی ندارد و تا لحظه ی مرگ دست از آدمی برنمی دارد، گاه یک تغییر کوچک زندگی تو را به سویی دیگر می کشاند. تغییر محل زندگی درس های زیادی به من آموخت ، جایی که کودکی و جوانی من آن جا گذشت. با مذاهب متعددی آشنا شدم . همسایگان زردشتی ، مردمی مهربان و پاکدل. همکلاسی های مسیحی ، زردشتی و کسانی که در چگونه بودن اعتقادات خود، به چالشی هرروزه دچار بودند. در آن روزها کسی دغدغه ی پنهان کردن اعتقادات خود را نداشت و فرصتی برای آشنایی با اندیشه های مختلف بود. همه ی این فرصت های طلایی در شکل گیری خودِ من نقش داشتند. وقتی اندیشه ها گوناگون باشند ، فرصت تعامل و اندیشیدن بیشتر فراهم می شود. در قلمرو تضارب اندیشه ها ، تفاوت قلمرو اندیشه های دیگر تضمین می شود. دوران کودکی و جوانی من در این فضا شکل گرفت، بزرگ شدم و آموختم به زندگی به گونه ای نگاه کنم که فرصت تعامل برای همه باشد، آموختم پوسته های جمود که بر دست و پای من منجمد شده اند ، باید شکسته شود. باید به نگاه خود بیاموزم : چون پرنده باشد نه چون سنگ. باید می رفتم ، برای رفتن باید سبک بار بود ؛ اما سنگینی عادات و اندیشه ای که به عادت پذیرفته بودم ، آزار دهنده بود. باید دوباره می خواندم ، دوباره اندیشه می کردم، دوباره ... باید خودم انتخابگر راه خود باشم ، نه از سر عادت و تلقین. در اوج بحران شروع به مطالعه کردم ، خواندم ، خواندم ، چون تشنه ای که آب تشنه ترش کند . مذهب هدیه ای بود که به خود دادم ، راهی که خود کسب کردم. آن روز دانستم : آن چه خود برمی گزینم ارزش این را دارد که بزرگ ترین سختی ها را برای حفظ آن تحمل کنم، آن روز دانستم : اگر در جستجوی حقیقت باشی ، شک به سراغ تو خواهد آمد ، تا پایه های یقین تو را استوار کند، ان روز دانستم : از عبادت تا عبادت ، از عبادت تا عشق ، از خود تا خود ، راهی است که پایان ندارد ، راهی که هر روز شگفت تر ، عمیق تر چهره نشان می دهد و تو مسافر راهی هستی که پایان ندارد. آن روز دانستم واژه ها تصویر درستی از یک واقعیت را نشان نمی دهند، شناخت و تجربه است که هر روز تو را با تصویر تازه تری از واقعیت روبرو می کنند. در دنیای هرکس واژه ها به گونه ای تعریف می شوند و اگر بخواهی در بند ظاهر واژه ها بمانی ، خود را ناشناخته باید بمیری. آن روز دانستم : باید به نگاه خود بیاموزم شناخت خود را از شباهت انسان ها آغاز کند ، تا شفقت بر جانم چیره شود تا در سایه ی مهربانی تفاوت ها را ببینم و بشناسم. رازی در این کشف بود ، تفاوت انسان هامرا از آن ها دور نمی کرد ، بلکه شباهت بود که جاذبه ی رابطه ی انسانی می شد. آن روز دانستم : مذهب من راهی است که مرا با خود آشناتر، مرا به خود نزدیک تر خواهد کرد. آن روز دانستم : از مذهب تا مذهب ، راهی است به فراخنای همه ی هستی.
از کتاب : در جستجوی خود
http://dezfoolnews.ir/fa/News/64687/از-مذهب-تا-مذهب
|