پادکست ادبی صبح ملت قسمت سوم مولانا منتشر شد
پادکست ادبی صبح ملت قسمت سوم مولانا منتشر شد
چهارشنبه 13 اسفند 1399 - 00:08:47
صبح ملت نیوز
پادکست ادبی صبح ملت قسمت سوم مولانا منتشر شد 
لینک  قسمت  دوم 

مومنه خاتون ،پسر نازنینش را به خود فشرد .چون جان شیرین دوستش داشت و کودک ،از آغوش هم بازیهای نامرئی میان باغ ،به آغوش مادر رفت .

قلب مومنه خاتون در سینه آرام نداشت ،کودک اما ،در آغوش مادر بخواب رفته بود .زن در میان باغ ایستاد و به برگ درختان فروریخته نگاه کرد .باد برای او ارمغان تازه ای آورده بود ،کودکی فرشته خو که قرار است ،دستان به لطافت گل او، روزی به همه نور دهد .
به صورت شیرین محمد جلال الدین نگاه کرد :چه زیباست چاه زنخدانت .در خواب به که می خندی عزیزم؟

مادر ،پیشانی سپید کودک را غرق بوسه کرد و به مژگان بلندش خیره شد و آنوقت به سمت خانه دوید .دلش آرام نداشت ،می خواست هرچه زودتر با همسرش درباره کودکشان حرف بزند .
خورشید غروب ،سرخ و تفتیده ،بر کرانه آسمان تکیه زده بود. تیغ باد خزانی از شکاف درهای چوبی به میان اتاق ها خزیده بود و خانه از سرما می لرزید .

شیخ بهاالولد سر در کتاب فرو برده بود ،اما روحش یک لحظه از ذکر الله خاموش نمی شد .ردایی روی شانه اش انداخته بود و کلاه گرد سفید کوچکی بر سر گذاشته بود .باد پنجره را لرزاند و نگاه مرد از روی کتاب به سمت پنجره لغزید و در اندیشه فرو رفت :«دیگران به سمرقند ،بلخ و بغداد و به شهرهای بزرگ رفته اند و من در این کنج ،در این شهر کوچک وخش مانده ام ،اما الله به من الهام کرده که اگر مونست من هستم تو در هیچ مکانی نیستی و اگر با من نباشی همه جا تنگدل و خوار خواهی بود »

صدای در اتاق ،شیخ را از هجوم افکار بیرون آورد .مومنه خاتون به همراه کودکش وارد اتاق شد .پسر کوچک چشمان درشتش را گشود و از آغوش مادر روی زانوان پدر لغزید و مرد عالم آن سر کوچک خرمایی رنگ را به قلبش فشرد . .

http://dezfoolnews.ir/fa/News/60526/پادکست-ادبی-صبح-ملت-قسمت-سوم-مولانا-منتشر-شد
بستن   چاپ