چاپ

از روباه پیر به آقای متمدن.

با عرض سلام و ارادت خدمت آقای متمدن
امیدوارم که احوال ملوکانه خوش باشد و تنتان درست و سرتان گرم.
اگر از احوالات ما جویا باشید،ملالی نیست جز مرغ 28 هزار تومانی و دلار ... تومانی و بورس رنگ خون گرفته و از همه مهمتر گوسفندانی که دیگر سرشان به علف خوردنشان گرم نیست و گاه و بیگاه بع بعانه های اعتراضشان به گوش می رسد!
برای روباه مفلوکی چو من که نهایت حیله و ترفندم به همان فریفتن زاغ و ربودن قالب پنیر ختم می شود،
تاکردن با این گوسفندان به تنگ آمده و آرام نگه داشتنشان قدری سخت شده.
چندی بود که اوصاف طرایف حیَل و ظرایف مکر شما از این و آن بسیار به گوشمان میرسید و چنین شنیدم که آنچنان در کار سرکیسه کردن خلق با زبان نرم و لبخند برلب پیش رفته اید که احدی از اهالی جنگلتان نمانده که گردنش از دم پنبه ی شمشیر شما نگذشته باشد.نیز شنیدم که روزگاری است ملت را به وعده ی یک کلید زنگ زده،الاف کرده اید و به دنبال خود به راه انداخته اید،حال آنکه در دستتان جز مشتی قفل قرازه ی عهد ناصری نبوده است.
باری،اندر اوصاف غایت حیلت و وقاحت رفتار شما زیاد شنیدمی تا آنکه روزی،پیچ این جعبه ی نور و صدا را چرخاندمی و شما را در آن هیبت آقای متمدن بدنام کن دیدمی که میگفتید:
«من هم روز شنبه فهمیدم ...»
آن دم بود که دانستم بعد از عمری زندگی حیلت بار و فریفتن مردمان،استاد خویش را یافتمی که به حق در زعارت و عوام فریبی یگانه ی دورانید و بر تمام روبهان عالم حکم استادی دارید.
لیکن بدین وسیله عاجزانه از شما خواستارم که کلاس درسی برای این بنده ی کمترین و چاکر بارگاهتان،ترتیب دهید؛باشد که اندکی از تجارب گهربار شما بهره برده و از نبوغ بی بدیلتان بیاموزم.
و البته حق الزحمه ی این تَلّمُذ را فی المجلس از محل مرغ و خروس های همین ده غارت زده،تقدیم خواهم کرد.
و اگر به جهت کم استعدادی خویش هیچ نیاموزم جز همان لبخند معروف و مسحور کننده ی حضرتعالی که دروغ شاخه دار را چون راست مسلم مینماید،از محضر شما بهره برده ام و کسب فیض نموده ام.

باقی بقایتان
روبه پیر به فدایتان.🌺🌹

✒️نجمه نادکی پور