معرفی یک کتاب/کتاب درمانی
تولستوی و مبل بنفش
جمعه 1 اسفند 1399 - 16:40:25
پایگاه خبری صبح ملت

اگر تجربه‌ی تلخی از فقدان عزیزی را دارید و همچنان در رنج هستید و هنوز با خودتان کنار نیامده‌اید شاید خواندن این کتاب و همزاد پنداری با نویسنده تا حدودی یاریگر شما باشد.
اگر امکان خواندن و یا تهیه آن را ندارید 37 دقیقه وقت را به گپ و گفتگوی سروش صحت و دکتر مجتبی شکوری اختصاص دهید.
شاید
شما هم به این نتیجه رسیدید که برای حل بعضی مشکلات به
کتاب درمانی بپردازید.
ویا ازخود بپرسید که آیا
تا به حال کتابی در جایی از زندگی مرا نجات داده است؟

نینا سنکویچ در کتاب تولستوی و مبل بنفش، از روزهاى سخت از دست دادن مى‌نویسد، از درد جانکاه فراق، از روزهایى که امید و یاس به هم گره خورده‌اند و زندگى بوى برگ‌هاى خشکیده را مى‌دهد.
کتاب حاضر، یادداشت‌های نینا سنکویچ از خاطرات «یک سال هر روز یک کتاب‌» اوست. این اثر در سال 2011 از طرف سایت گودریدز نامزد بهترین کتاب خاطرات و اتوبیوگرافی شد و قطعا هرکسی که به ادبیات پناه برده باشد، این کتاب را درک خواهد کرد..
زمانی که انسان کسی یا چیزی را از دست‌ می‌دهد، دچار اندوه می‌شود. این اندوه، بخش جدایی‌ناپذیر زندگی هر انسانی در طول هر دوره از تاریخ است، اما نحوه رویایی با این اندوه یا غم جانکاه است که کیفیت زندگی هر آدمی را عمق می‌بخشد.
نینا سنکویچ (Nina Sankovitch) هم این اندوه تلخ را تجربه کرده و در بین روزمرگی و خو گرفتن به ملال و اندوه از دست‌ دادن شریک تجربه‌های کودکی‌اش، یعنی خواهر بزرگ‌ترش آن‌ ماری، راه و روشی خاص پیش می‌گیرد. تا بدین ترتیب در خلال آن به زندگی عادی خویش بازگردد و از اندوه و تلاش برای مواجه با آن، فرصت زیستن دوباره و امید به زندگی را برای خود و اطرافیانش که همچون او با غم‌ ازدست‌ دادن مواجه هستند، رقم بزند.
اما یک سال، هر روز یک کتاب! این نسخه‌ی به نظر پیچیده‌ که نینا برای خودش و برای تمام لحظه‌هایی که ناتوان از تحمل و صبوری در برابر رنج و اندوه است، پیچیده است، تا چه اندازه می‌تواند کارساز باشد؟ او برای کنار آمدن با غم، برای خودش فراموشی را تجویز نمی‌کند. او برای کنار آمدن با غم، مواجه با غم را تجویز می‌کند. برای همین است که به کتاب‌ها روی می‌آورد تا همچون راهنمایانی فانوس‌ به‌ دست، در غم او شریک باشند و همراه با شخصیت داستان‌ها، هزار زندگی نازیسته را زندگی کند و هزار غم تجربه‌ نکرده را به جان بخرد.
کتاب تولستوی و مبل بنفش (Tolstoy and the purple chair) بیشتر از اینکه روایت برنامه کتاب‌خوانی یک زن در دهه چهل یا پنجاه زندگی‌اش باشد، همانند رساله‌ای‌ست در باب اخلاق، مهربانی، انتخاب کتاب، ارزشمندی خانواده، تجربه اندوه و... آنگونه که نینا از روزهای کتاب‌خوانی و یادآوری خاطرات، توجه به جزئیات، نتیجه‌گیری‌ها و... در این اثر می‌گوید، این کتاب را به کتابی با روایتی داستانی تبدیل کرده که صرفاً حالتی گزارش‌‌گونه ندارد که مخاطب مشتاق را خسته و ناامید کند.
در این کتاب نینا علاوه‌ بر اینکه از برنامه کتاب‌خوانی‌اش روی مبل بنفش اتاق مطالعه‌اش می‌گوید، به کودکی‌اش سفر می‌کند، از رنج پدرش در زمان جنگ می‌گوید و تصویری دقیق از آن‌ماری، خواهری که مرگش برای او جانکاه است، ارائه می‌هد.
اما موضوع اصلی و درون مایه کتاب به چیزی جز کتاب و تأثیرات آن است. این کتاب برای آن‌هایی است که دل‌ سپرده کتاب‌اند و برای آن‌هایی‌ست که هنوز با اطمینان کامل قدم در راه خواندن و وقف خویش در ادبیات نگذاشته‌اند و هنوز تردید دارند که ادبیات می‌تواند آن‌ها را نجات بدهد یا نه؟!
ما به کتاب‌هایی همانند کتاب تولستوی و مبل بنفش نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتاب‌هایی که عمیقاً متأثر‌مان کنند؛ مثل تأثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم؛ مثل تبعید شدن به جنگل‌هایی دور از همه؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید همچون تیشه‌ای باشد برای شکستن دریای یخ‌ زدۀ درون‌مان. 
این کتاب برای همه است. برای آن‌ها که می‌خواهند با خواندن کتابی، درباره‌ی کتاب‌ها بدانند و با خواندن یک کتاب، در لذت خواندن چندین کتاب دیگر نیز شریک باشند.
نینا سنکویچ در اوانستون ایالت ایلینوی آمریکا در خانواده‌ای کتاب‌ دوست متولد شد. عشق به کتاب یکی از علاقه‌مندی‌های مشترک اعضای خانواده‌اش بود و بعد از مرگ خواهرش، آن‌ماری در چهل‌وشش سالگی، این علاقه انگیزه‌ای ‌شد برای اینکه تصمیم بگیرد برای تسکین و تسلی خود به دنیای نویسنده‌ها، کتاب‌ها و کلمه‌ها پناه ببرد.
او در دنیای کتاب‌ها به جست‌و‌جوی پاسخ سؤال‌هایش دربارۀ چرایی مرگ و معنای زندگی می‌پردازد و از تجربیات شخصیت‌های داستان‌های نویسندگانی چون: جورج ساندرس، جولین بارنز، آلیس مونرو، موریل باربری، کالم مک‌کان، پل استر و لئو تولستوی می‌آموزد که چطور اندوه و سوگ را تاب آورد. 
نینا در سال 2008 وب‌سایت «هر روز کتاب بخوان» را راه‌اندازی می‌کند که در آن نظرات و دریافت‌های خود را دربارۀ کتاب‌هایی که خوانده با کتاب‌ دوستان جهان به اشتراک می‌گذارد.

 *جملات برگزیده کتاب تولستوی و مبل بنفش*:

- همه‌جا به جست‌و‌جوی آرامش برآمد‌م و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تک‌ و تنها با کتابی کوچک.

- کلمه‌ها زنده‌اند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی‌، که به‌ سوی آن.

- دنیای عجیب به راه خود می‌رود.

- حال، با جای‌ گرفتن در جسم فردی زنده، توانستم هر ‌چیزی، هر‌ جایی و هر زمانی را به ‌خاطر آورم. انگار که داشتم باز‌ می‌گشتم؛ در سفر بازگشت.

- هنگامی که روی شانۀ کسی بنشیند، احساس گناه به راحتی قابل‌ چشم‌ پوشی نیست.

- زمانی که با ذهن و روح‌تان صاحب کتابی هستید، ثروتمندید. اما وقتی آن را به شخص دیگری بدهید، سه‌ برابر ثروتمندید.

- آیا تا به‌ حال قلبت به‌ خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدت‌ها بعد از تمام کردن کتابی نویسنده‌اش همچنان در گوشت نجوا کند؟

در بخشی از کتاب تولستوی و مبل بنفش می‌خوانیم:

مردم کتاب‌هایی را که دوست دارند به اشتراک می‌گذارند. آن‌ها می‌خواهند حس خوبی که موقع خواندن کتاب‌ها احساس کرده‌اند یا ایده‌هایی را که در صفحات کتاب‌ها یافته‌اند، با دوستان و خانواده سهیم شوند. خوانندۀ کتاب با به ‌اشتراک گذاشتن یک کتاب محبوب سعی می‌کند همان شور، شادی، لذت و هیجانی را که خودش تجربه کرده است با دیگران سهیم شود. چرا؟ سهیم شدن عشق به کتاب‌ها و یک کتاب بخصوص با دیگران کار خوبی است.
اما از طرفی، برای هر دو طرف تمرین دشواری است. درست است که اهدا کنندۀ کتاب روحش را برای نگاهی رایگان آشکار نمی‌کند، اما وقتی کتابی را با این اعتراف که یکی از کتاب‌های مورد علاقه‌اش است هدیه می‌کند، انگار که روحش را عریان کرده است. ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم. وقتی اعتراف می‌کنیم کتابی را دوست داریم، انگار داریم اعتراف می‌کنیم که آن کتاب جنبه‌هایی از وجودمان را به‌ خوبی نشان می‌دهد؛ حتی اگر آن جنبه‌ها معلوم کند که ما هلاک خواندن رمان‌های عاشقانه‌ایم، یا دلمان لک زده برای داستان‌های ماجراجویانه، یا اینکه در خفا عاشق کتاب‌های جنایی هستیم. 
6آن طرف قضیۀ پیشنهاد کتاب، گیرندۀ آن است. اگر آدم حساسی باشد، می‌داند که روح آن دوستی که کتاب را پیشنهاد کرده کاملاً گشوده شده است و او، گیرندۀ کتاب، بهتر است روح دوستش را نرنجاند. باور کنید اصلاً غلو نمی‌کنم. شانزده سال پیش، دوستی در محل کارم کتاب پل‌های مدیسون کانتی، نوشتۀ رابرت جیمز والر را به من امانت داد. کتاب را یک‌شبه خواندم و وقتی درباره‌اش با دوستم، مری، صحبت کردم گفتم که از نظر من آن کتاب غیر‌واقعی و عوام‌فریبانه است./صبح ملت

 دبیر انجمن دوستداران کتاب دزفول

http://dezfoolnews.ir/fa/News/59425/تولستوی-و-مبل-بنفش
بستن   چاپ